پایی که جا ماند

کتابهای خیلی زیادی از دوران اسارت در جنگ نوشته نشده؛ اما در بین همین کتابهایی که نوشته شده" پایی که جا ماند" را می توان شاهکار اسارت نامه اسرا نامید.نوشته های دقیق نویسنده آقای سید ناصر حسینی از وقایع زندان های مخفی عراق در کمتر کتابی جمع آوری شده است.نویسنده کتاب را به ولید فرحان سرنگهبان اردوگاه 16 تکریت تقدیم کرده است با عشقی فراوان! این کتاب قطعا قابلیت ترجمه به زبانهای دیگر رو همانطور که در تقریظ رهبری آمده دارد. از شهیدی میگوید که وصیت اش این است که پس از شهادت یک تکه قالب یخ روی قبرش بگذارن تا جای مادر مرحومش برایش گریه کند. از سردار جواد عظیمی فر که در عملیات بیت المقدس قدرت تکلمش را بر اثر موشک دشمن از دست میدهد و 12 سال بعد در سفر حج قدرت تکلمش برمی گردد. از عراقی ها که پرچم شان را وسط سینه شهدای ما فرو می کردند و میگفتند: " ببین مجوس اینجا جای پرچم عراقه!

از عکس گرفتن شان با جنازه شهدای ایرانی تا افراد مجاهدین خلق که مترجم عراقی ها شده بودند. از عراقی ها که خرمشهر را محمره؛ سوسنگرد را خفاجیه، اهواز را ناصریه و خوزستان را عربستان می نامیدند.از دو بسیجی که کفش هایشان را به اسرای عراقی دادند و حاصلش شد تاول زدن پاهایشان.از افسر عراقی که میگفت: من بعثی نیستم؛شیعه ام. خمینی خوبه...

از سید محمد که در جواب عراقی که گفت: بگو "گول الموت للخمینی" ؛ گفت: " المور جوسقیل للخمینی" . مور به لری یعنی چمن. جوسقیل یعنی گندم سبز. یعنی خمینی مثل چمن سرسبز و زنده است.

و بسیاری دیگر که خواندنش لطفی عظیم دارد...

  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۵ تیر ۹۹

تفکیک جنسیتی از نظر شهید مطهری

  •  
  • یه پلاک
  • يكشنبه ۱ تیر ۹۹

مثنوی هفتاد "من"

  •  
  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

لوطی بازار امین السلطان


"به علت نداشتن گنج قارون - صبر ایوب وعمر نوح از دادن نسیه و وجه دستی معذوریم." این تعابیر را شاید در خیلی از دکان ها دیده باشید.
اما ماجرای نسیه های پیرمرد خوش سیرت و خوش صورت بازار امین السلطان خواندنی است. معروف است به اینکه یک کشو دارد از چک های عتیقه. چک کسانی که پول دستی گرفته اند و پس نداده اند. چک هایی که حتا به زمان شاه بر می گردد. 
از خودش که می پرسیم می خندد و عبور می کند اما شهرتش به همین چک هاست. نه این چک ها؛ که آوازه اش به اخلاق کاسبی و مردم داری اش است.
حاج عبدالله کرمانی مثل بسیجی های دهه 60 لباس می پوشد؛ اورکت بچه رزمنده ها. سحر خیز است و زودتر از بقیه درب دکان باز می کند. خیلی آرام است و با طمانینه حرف می زند. صورت نورانی دارد و بسیار خنده روست. 
می گوید: "مشتریان زیادی دارم که در ازای خرید برنج و حبوبات ماهانه مبلغ مختصری می پردازند. البته هستند افراد قلیلی که پولشان را پس ندادند اما با زور که نمی شود از مردم پول گرفت، شاید گرفتار است."
با دستان لاغر کشوی میزش را جلو می کشد و رمز موفقیتش را اینطور می گوید: "شاید یک میلیارد تومان چک برگشتی مردم اینجا باشد. اما طی سالها، میزان فروشم از همه بازاریان بازار امین سلطان بیشتر بوده است."
معتقد است برکت جای دیگری است. عزت دادنی است. آرام چای سرد شده اش را می نوشد و بابت پذیرایی ساده عذرخواهی می کند و من چشمم در میان کیسه های برنج و حبوبات محو کتاب های اقتصاداسلامی و مکاسبی است که روی میزش چیده شده است.

 
+ به روایت محسن مهدیان 

  • یه پلاک
  • شنبه ۲۴ خرداد ۹۹

شخصیت زدگی


در زیر این آسمان، چیزی نیست که آفت نداشته باشد؛ پس اگر از چیزی یا کسی سخن می‌رود، باید به آفات آن‌ نیز اشاره رود.و اگر سخن از مکانت خطیرِ شخصیتی است، اشاره به خطر شخصیت‌زدگی نیز بایسته می‌آید.
اندوهگینانه دیرگاهی است که جامعه ما دچار کیش شخصیت‌گرایی و بیماری شخصیت‌زدگی است و خود نیز نمی‌داند تا به درمان آن برخیزد. یک چند به شخصیتی تکیه می‌کند و همه چیز را در اون خلاصه می‌گرداند، و چون فصل آن شخصیت به سر می‌آید، یا شخصیتی دیگر رخ می‌نماید، او را به تاریخ وا می‌گذارد و آن دیگری را تکیه‌گاه خویش می‌سازد. این بیماری در حوزه دین‌شناسی خطرناک است و خلاف روش‌های مسلم و مصرّح برای شناخت دین. دین را باید با برهان، از نصوص دینی(کتاب و سنت) فرا گرفت، نه از این و آن. رای هیچ‌کس برهان نیست و بزرگان را نمی‌توان جایگزین برهان ساخت. دانش را می‌توان از افواه‌الرجال گرفت، اما دین را هرگز. آن‌که به اتّکای رجال به دین بگرود، با لغزش آن‌ها از دین برمی‌گردد و یا به اتّکای رجال دیگری، دین را از کف می‌دهد.
صادق آل محمد علیه‌السلام به ما آموخت:
مَن دَخَلَ فی هذا الدین بالرّجال اَخرَجهُ منه الرّجالُ کما اَدخلوه فیه؛ و من دَخَل فیه بالکتابِ و السّنةِ زالتِ الجبالُ قبل اَن یَزولَ.
یعنی کسی که تحت‌تاثیر شخصیت‌ها وارد دین اسلام شود، تحت تاثیر شخصیت‌هایی دیگر از دین خارج می‌شود؛ اما کسی که با دلیل کتاب و سنّت وارد دین شود، اگر کوه‌ها از جای بجنبند او نخواهد جنبید.
باری، هیچ‌کس، اگر چه گوینده به حق،معیار حق و باطل نیست. حق میزان است، نه شخص، و نه فلان و بهمان شخصیت.تعبیراتی چون ((استاد گفت)) و ((آقا گفت))، فصل الخطاب و معیار حق و باطل نیست و جایگزین برهان نمی‌شود. باید بررسی کرد که استاد و آقا درست گفت یا نه، و هذا اول الکلام. سخن نادرست را از درست‌گویان نباید پذیرفت و سخن درست را از نادرست‌گویان باید بر دیده کشید. حقیقت مهم‌تر از این و آن شخصیت است و چندان این گوهر ارزنده است که باید آن را از اهل باطل نیز گرفت؛ چنان‌که باطل چندان بی‌مقدار است که باید آن را از اهل حق نیز گرفت. نباید مرعوب عظمت کسی شد و به اتکای شخصیتش، سخنش را پذیرفت؛ باید مجذوب حق شد و آن را از اهل باطل نیز خریدار گشت.
دانستنی است این سخن اشاعره که ((هرچه خدا کند عدل است)) در جهان اسلام پذیرفته نشد.اما و عجبا که عده‌ای با وجود آن‌که این امتیاز را برای خدا نمی‌پذیرند، برای بندگان خدا می‌پذیرند!
نیاز به تفصیل نیست که بردگی فکری سهمگین‌ترین نوع بردگی و مقدمه‌ی گونه‌های دیگر بردگی است.

▪ استاد محمدرضا حکیمی

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.