عزرائیل

می روم سر اصل مطلب؛ چون اصلا مقدمه ای ندارد که گفته شود.
عزرائیل عجب واژه ی جالبی است...
بعضی ها ازش می ترسند و حتی از شنیدن اسمش وحشت دارند. بعضی اما خیلی راحت ترند و خیلی در فکر عزراییل نیستند که چه می کند.
این وسط اما بیشتر ما عزرائیل، این موجود پرکار زمین را فراموش می کنیم. هر وقت از قبرستان رد می شوی، یاد عزرائیل و ماجراهایش می افتی و فکر می کنی که آخر کار منم همینه....
عزرائیل این موجود عزیز(!!!) که از تقسیم کار فرشتگان الهی، قسمت نقل و انتقالات ما رو برعهده گرفته است، حالا دیگر اسم و رسمی دارد و دفتر و دستکی..
شاید تعجب کنید، اما اگر قبول ندارید که این عزیز در بین ما انسانها همکاران زحمتکشی دارد که با کمال میل با وی همکاری می کنند و اصلا در راه رضای الهی این کارها را انجام می دهند...
یکی شان همین سایپای معصوم :( است که پراید می سازد.آیا قبل از حضور پراید کسی به فکر کمک به عزرائیل بود؟؟ اصلا یکی از راههای رسیدن به خداست پراید.
برکسی پوشیده نیست که خدمات رایگان عزرائیل برای همه مردم هم آنچنان رایگان تمام نمی شود...
چه آنکه اگر مسئولی بوده که بدرود حیات گفته؛ باید میلیونی خرج شود به پاس احترام به جسدش.
اما آدم پایین شهری ای که نقشی در جامعه نداشته و اصلا به قول برخی ها انگل جامعه بوده نیازی به پاسداشت ندارد؛ چرا که عزرائیل کار درستی کرده که او را از جامعه گرفته...
خلاصه عزرائیل در زندگی ما حضور پررنگی دارد... به خودمان کمی فکر کنیم متوجه حضورش می شویم.


  • یه پلاک
  • شنبه ۲۸ مرداد ۹۶

چرا نمیشه؟؟

خیلی وقته دارم فکر می کنم چرا نمیشه؟؟ چرا خیلی اوقات اون چیزی رو که میخوای بدست بیاری؛ هر چی تلاش میکنی دورتر میشه؟؟
من خودم برام جای سواله...؟؟
مثلا من خیلی وقته تلاش می کنم در کنار کارهای روزمره《نمیشه گفت:(  چه کارهایی 》در یک بیمارستان هم کار کنم؛ اما دریغ از این که این اتفاق بیافته.
فکر کن که نه یکبار، بلکه صدها بار به طرق مختلف تلاش کنی اما باز هم نرسی.
واقعا اعصاب خرد کن میشه.
نمیدونم واستون اتفاق افتاده اصلا یا نه، اصلا قبول دارید حرفام رو یا نه؛ ولی من فکر می کنم یه موقع هایی زندگی زورش خیلی زیاد میشه...
طوری که حتی یه کشتی گیر هم فیتیله پیچ میشه:)
نمی دونم چه فنی رو می زنه، ولی اگه به ذهنتون می رسه یه راه حل ارائه بدید که حالا من چی کار کنم آخه...
بازم تلاش کنم یا ....


  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۵ مرداد ۹۶

3 درصدی ها

22 مرداد روز جهانی چپ دست ها بود. قشری که 3 % مردم کره زمین را تشکیل می دهند و شاید به خاطر همین چپ دستی شان است که کلی خاطره دارند.
هیچ وقت یادم نمی رود که خانواده وقتی 6 ساله بودم فکر می کردند این که من هر کاری را با دست چپ انجام می دهم شاید نوعی مشکل جسمی به حساب می آید و مرا مورد عنایت قرار می دادند.
زدن روی دست چپ بچه های چپ دست شاید در این دهه مسخره به نظر برسد اما همین دو دهه پیش رواج زیادی داشت. ما هم از همه جا بی خبر، کلی گریه و زاری و البته تلاش بسیار، ولی مگر می شد دست ذاتی خود را عوض کنی؟؟

بعدها در مدرسه فهمیدیم که این به خاطر تفاوت مرکز فرماندهی در نیم کره های مغز انسان است و اساسا هیچ بیماری در کار نیست. از آثار بد همین تنبیهات لکنتی بود که تا دو سال آزارم داد و البته بعدا از بین رفت.
واقعا چرا این طور بود نفهمیدم!!!
چپ دست ها عالم خود را دارند و شاید تعداد کم شان، کمی هم مظلومیت شان باعث شده تا روزی را به آنها اختصاص دهند.
البته ما از این بابت ناراضی هستیم که چرا موشواره کامپیوتر باید در سمت راست باشد، چرا با اکثر وسایل باید با دست راست کار کرد؟؟ و کلی سوال دیگر... ولی باز هم میگم:
چپی ها روزتان مبارک در هر کجای این جهان...
از طرف یک چپ دست :)


  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۴ مرداد ۹۶

نامیرا

چند وقت پیش رفته بودم شهر آفتاب برای نمایشگاه کتاب. شنیده بودم انتشارات نیستان کتابهای جالبی داره. مخصوصا رمان هاش که عالین. برای اونایی که اهل رمان هستن میخوام امشب یکی از کتاب هایی رو که خودم خوندم معرفی کنم.
کتاب نامیرا نوشته صادق کرمیار  که به شکل یک رمان زیبا، وقایع کربلا را در هفت فصل روایت می کند.
 البته کتاب بیشتر حول محور شخصیت محوری داستان می چرخد و در همین راستا روایت گر حوادث کوفه است.
خواندن همچین رمان جالبی رو به همه دوستان توصیه می کنم.


* پی نوشت؛ به نظرم نمایشگاه کتاب تهران خیلی هم در قیمت کتاب به صرفه نیست؛ همین انقلاب میتونی همون کتابهای نو رو با قیمتی کمتر بخری. خودش یه نمایشگاه دائمی هست :)

* پی نوشت دوم؛ میخواستم بخشی از متن این کتاب رو بیارم؛ ولی گفتم شاید روح نویسنده راضی نباشه. اون وقت بگن روح حق تالیف مثل روح برجام زیرپا گذاشته شده.
  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶

الکساندر روسی و محسن ایرانی


مارس 2016 نبردی سخت با داعش برای بازپس گیری شهر باستانی "پالمیرا" در سوریه در جریان است. "الکساندر" که مامور گرا دادن به هواپیماهای روسی بود به ناگاه خود را در میان انبوه تروریست های داعشی می بیند. الکساندر 25 ساله باید میان اسیر شدن یا کشته شدن یکی را انتخاب کند. "اکاترینا" همسر الکساندر در روزهای آینده فرزندشان را به دنیا می آورد. الکساندر تصمیمی سخت را باید بگیرد.


هواپیماهای روس الکساندر و داعشیان اطراف او را بمباران می کنند و همگی کشته می شوند.


الکساندر تصمیم گرفته بود، اسیر نشود. او محل ایستادن خود را به عنوان نقطه تجمع تروریست ها به هواپیماهای روس گرا داده بود تا داعشیان را به جهنم بفرستد و خود جاودانه شود.


روس ها به کمک رسانه هایشان، الکساندر پروخورنکو را به عنوان قهرمانی جذاب به مردم دنیا  معرفی کردند. ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، نیز عنوان «قهرمان فدراسیون روسیه» را پس از مرگش به او داد.


هفته پیش و یک سال پس از کشته شدن الکساندر، مقامات شهر "واژلی سوتو" در ایتالیا مجسمه یادبودی به طول 2 متر که برای بزرگداشت افسر روس ساخته بودند را رونمایی و در شهر خود نصب کردند.


رسانه و دیپلماسی فعال روس ها توانست یک قهرمان ملی را برای همه مردم دنیا به یک قهرمان بین المللی تبدیل کند. سوال اینجاست که رسانه ها و دیپلمات های ایرانی چه زمانی قرار است بایکوت جهانی نسبت به ایثارگری های قهرمانان ایرانی را بشکنند؟ برادر شهیدمان محسن حججی آخرین قهرمان از انبوه قهرمانانی است که تاکنون برای شرافت انسانی جان شریفشان را تقدیم کرده اند و باز در سکوت رسانه ای و دیپلماتیک، مردم جهان از دیدن یک قهرمان ایرانی دیگر محروم خواهند بود، چه رسد به آنکه برایش مجسمه یادبود بسازند.

☆به قلم احمد نوروزی☆

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۲۲ مرداد ۹۶

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.