سلبریتی

چند تا سلبریتی می شناسید؟ سلبریتی های داخلی بهترن یا خارجی؟ یا اصلا هیچ کدوم؟ انواع سلبریتی؟ اصلا خود سلبریتی چیه؟ بیاید یه کم گپ بزنیم.

سلبریتی (یا فکر کنم در فارسی میگن مشهور، سرشناس/ شما معادل فارسی بهتری سراغ دارید؟ ) شخصی است مشهور در زمینه های فرهنگی ورزشی نظامی و... .

در ایران اما سلبریتی مانند هر چیز غربی که وارد میشود نه کاملا غربی است و نه کاملا بومی.در واقع چیزهایی رو در مقایسه با همتای خارجی شون گذاشتن کنار و یه سری چیزها هم اضافه کردن.

از بین سلبریتی ها دوست دارم بیشتر از فرهنگی و سینمایی و یه مقداری هم ورزشی هاش حرف بزنم.البته شاخ های فضای مجازی مثل اینستاگرام و امثال اینها رو هم نمیشه کنار گذاشت.

سلبریتی موجودی است که خودش رو خیلی تحویل گرفته و میگیره و البته احتمالا یه سری چیزاش با مردم فرق میکنه یا اون فکر میکنه که باید فرق کنه.مثلا اگه از یک سلبریتی دزدی بشه اون باید تو اولویت قرار بگیره و بقیه مردم هم باید اینو یه حق طبیعی!! سلبریتی بدونن.

یا اگه حیوان خانگی!! یه سلبریتی گم بشه مثلا سگی، گربه ای و از این جونورا همه باید در فضای مجازی و حقیقی بسیج بشن که " چی چی جون " اون سلبریتی رو پیدا کنن.

سلبریتی خیلی نگاهش به اطراف مثل مردم نیست.مثلا در وقایع مختلف واکنش های متفاوت میده.اگه یه نفر رو برای جرمی که مرتکب و ثابت شده مجازات کنن سریعا این سلبریتی ها صفحاتشان پر میشه از واحسرتا! از اینکه این چه وضعیه و محکوم کردن و الی آخر... از اون طرف دانشمند هسته ای کشور رو ترور میکنن،  انگار نه انگار اتفاقی افتاده و واسه خودشون سوت بلبلی میزنن توی صفحات مجازی شون.

البته دیدگاه سلبریتی جماعت در مسائل کشور به اینجا ختم نمیشه؛ اونها آنقدر به کشورشون تعصب دارن که بچه هاشون رو در کشورهای دیگه مثل آمریکا و کانادا بدنیا میارن!! و مدارک شناسایی اون کشور رو هم میگیرن تا بچه خوشگل شون دوتابعیتی باشه، چون در کشور ما ظاهرا دوتابعیتی ها موفق ترن.(البته توی برنامه هاشون خیلی میگن ما ایرانی هستیم و ایران رو دوست داریم؛ اما لابد در عمل نیازی نیست کاری کنن ).

اما حتی این سلبریتی ها هم باز بهترن از اونایی که سگ و گربه رو جای بچه بزرگ کردن میارن در خانه و بزرگ میکنن(تازه میگن آرامش بخشه ) ، اگه مریض بشه میبرن دامپزشکی و براش تب میکنن،  میبرنش جراحی زیبایی و پز دادن بعدش، وقتی میمیره سنگ قبر میزنن براش و گریه و های های که دیدید عزیزمان رو از دست دادیم و بدبخت شدیم.

حالا اما سلبریتی شدن رو آموزش میدن، تبلیغ میکنن و پکیج آموزشی براش ارائه میدن ولی نمیگن ته سلبریتی شدن این سطرهای بالاست که خواندید.

از اون طرف یه عده هم شدن "شاخ" مجازی.اینا دیگه کلا هیچی جز شهرت براشون مهم نیست.یکی میره مواد شیمیایی میخوره؛ یکی خودش رو از ارتفاع پایین میندازه؛ اون یکی میره دوستش رو دست میندازه و کلی برای فالوئراش حال خوب درست میکنه!! و نظرات و پسندهای زیر پستش یعنی بازم بذار از این پستها و این یعنی یه کار بزرگتر و اصلا انتهایی نداره؛ چه کسانی که حتی کشته شدن و مردن در راه شهرت و معنی واقعی زندگی رو نفهمیدن.

البته سلبریتی در عالم سیاست و هدایت مردم هم وارد میشن، میگن به کی رای بدین، چی بپوشیم، چی بخوریم، و اصلا چجوری زندگی کنیم.البته مدیونید اگه فکر کنید بعدش اگه چیزی روتبلیغش کردن بد دربیاد میان عذرخواهی میکنن یا جبرانش میکنن.

بعضی هاشون ممنوع التصویر میشن؛ بعضی هاشون میرن خارج دنبال نخود کشمش ( فکر میکنن اونجا هم مثل اینجا طرفدار دارن) بعد میبینن کسی تره هم خرد نمیکنه براشون فکر میکنن کشف حجابی، حرف علیه کشورشون و چیزای دیگه میتونه کمک شون کنه، اما اشتباه میکنن اینطور زندگی کردن بردگی است.

سلبریتی ورزشی هم البته داریم؛ اینا میلیاردی و بلکه بیشتر نسخه شون پیچیده شده، پرحاشیه و البته حق به جانب همیشگی و بدون پرداخت مالیات مناسب و قیمتهای نجومی و بی هیچ ارزش افزوده ای برای کشور( جز اینکه دلمون خوشه که قهرمان اند و نام کشور رو بالا میبرن اما این رو در نظر نمیگیریم که بابا هر آدم پرافتخاری باید به فکر مردم و کشورش در عمل هم باشه؛ حالا قضاوت اش با شما! البته بعضی ها هم اینطوری نیستن ).

ما باید شهرت رو در مفاهیم دینی پیدا کنیم، یعنی کسی که تولیدکننده موفقی است، کسی که امانت دار خوبی است و ... اینها پیش خدا مشهورند و حق اینهاست که الگوی مردم بشن. 

این خطی که سلبریتی ها گذاشتن غلط است و راه غلط به جایی نمیرسد بالاخره دلزدگی، پشیمانی و حتی بدتر از اینا سراغ شان میاد.شهرت طلبی مذموم است چرا که اصول فراموش میشود منتها بنای ما این باشد که اگر هم کسی شناس میشود در جامعه کاری کرده که خدا راضی باشد مثل اون پیرمردی که چندین سال دوچرخه امانت را مراقبت کرد و آخرش هم مرد و صاحبش نیامد یا همین شهدا؛اینها مشهور آن عالمند پس چرا در این عالم  مشهور نباشن؟؟

پس نوشت: البته سلبریتی خوب داریم؛ اما یا کم هستن یا خیلی دیده نمیشن.

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۱۸ آذر ۹۹

دو راهی غلط

خبر کوتاه بود. برخی منابع خبری اعلام کرده اند که روز جمعه ۷ آذر ۹۹  یکی از دانشمندان صنعت هسته ای کشور ترور شده است.تا چند ساعت پس از خبر، اخبار ضد و نقیض منتشر میشد تا در نهایت خبر حقیقی انتشار یافت.

دکتر محسن فخری زاده معاون وزارت دفاع و مشهور به پدر هسته ای ایران به دست تروریست ها مورد هدف قرار گرفت و در بیمارستان به فیض شهادت رسید.

جدای از فرآیند ترور ایشان و مسائل پیرامونش که هنوز هم کاملا و دقیقا مشخص نشده است و باید منتظر ماند،این ترور از جنبه های مختلف قابل بررسی است.

تروری که رژیم صهیونیستی بارها در آن تاکید کرده است و نخست وزیر ملعونش تلویحا آن را برعهده گرفته است.برخی در این بین به ساز و کار اطلاعاتی تاخته و آن را مورد هجمه یا سوال قرار داده اند؛ اما به نظرم با داشتن اندک اطلاعاتی نمیتوان تحلیل امنیتی ارائه کرد. بنابراین از زاویه های دیگر بررسی را شروع میکنم.

چطور موساد و اسرائیل به این نتیجه رسیده است که میتواند همچین تروری را به این شکل اجرا کند؟ آیا موساد که ید طولانی در انجام ترورهای مخفی مانند ترور یاسر عرفات دارد نمی تواند در ایران مخفیانه این کار را انجام دهد؟ آیا این حجم از تسلیحات برای کشتن فردی عقلانی است؟ یا پیامی در پس خود دارد؟ رژیم اسرائیل ادعا میکند شهید فخری زاده در طرح موسوم به آماد نقش داشته که ایران  در این طرح قصد ساخت بمب دارد و حتی امریکا ۵ نفر از افراد ایرانی را به این جهت تحریم کرده است.اما حتی پذیرش چنین مطلبی هم نمی تواند جسارت این رژیم را توجیه کند.

به نظر می رسد در صفحه شطرنج سیاست خارجی کشور مهره ها را به گونه ای برخی سیاسیون چیده اند که این ظن را در طرف مقابل تقویت کرده که میتواند با سر و صدای زیاد نزدیک پایتخت کشور یک فرد عالی رتبه وزارت دفاع و دانشمند هسته ای را ترور کند و آب از آب تکان نخورد.شاید به نظر این تحلیل غلط و یک احتمال باشد اما با نگاهی به یک سال گذشته متوجه اشتباه مان میشویم.آنجا که سربازان ایالات متحده سردار مقاومت حاج قاسم سلیمانی را ترور کردند؛ همه از وعده ی " انتقام سخت" گفتند و نوشتند و حتی دشمن هم منتظرش بود.اما جدای از حماقت ترامپ چه چیز باعث شد دشمن به این نتیجه برسد که فرد کلیدی مقاومت را بزند؟ چرا که در گذشته در ترور شهید عماد مغنیه اسرائیل موقعیت زدن سردار را داشته اما جرات اش را نداشته اس در واقع تحلیل دشمن آن موقع حکایت از پاسخ سخت ایران داشت.اما چرا در دی ۹۸ این چنین شد؟ اظهارات مقامات عالی رتبه کشور را که مرور کنید متوجه میشوید اساسا سخن از ضعف است و طلب مذاکره و حتی دیدید که در خروج امریکا از برجام ایران یکه و تنها در آن ماند و به اروپا دلخوش بود حال آنکه همین مقامات سخن از بستن با کدخدا داشتند!!! پس چینش مهره ی شطرنج ما در عالم سیاست که همان سخنان و راهبردهای عملی ماست آنان را خوار و یا گستاخ میکند.

پس از ترور سردار سلیمانی پایگاه هوایی عین الاسد زده شد و اکثر مقامات  آن را "انتقام سخت" نامیدند و کار تمام شده بود و حتی تبریک هم بابتش گفتند!! در حالی که رهبر انقلاب پس از آن، این حمله را تنها یک سیلی نامیدند و نه انتقام سخت؛ بلکه انتقام سخت در پیش است.

اما مقاماتی که تبریک گفتند این انتقام سخت به زعم خودشان را نه پوزش خواستند و نه اصلاح کردند حرفهای خودشان را.

پس از آن سید حسن نصرالله در سخنرانی روشنگرانه خود انتقام سخت را "خروج امریکا و سربازانش و برچیدن پایگاه هایش" از منطقه غرب آسیا اعلام کرده و گفت: انتقام باید توازن داشته باشد و این انتقام ماست.

سید حسن نصرالله مدتی بعد در سخنانی گفت: اینکه دشمن سرباز ما را بزند و ما پایگاه آنها را هدف قرار دهیم و مشتی آهن و سیمان را نابود کنیم اسمش انتقام نیست.بلکه هر سرباز ما که هدف قرار بگیرد یک سرباز آنها را به درک واصل میکنیم.

بنابراین رسانه رسمی و تریبون های دولتی و روزنامه های وابسته به جریانهای مشخص که در طبل انتقام سخت گرفته شد دمیدند حال ببینند نتیجه اعمالشان کمتر از یکسال به بار نشسته است.در واقع به گفته یکی از خبرنگاران رژیم صهیونیستی این تازه آغاز راه بوده و بعدی از این بزرگتر است!!! این توئیت یکی از خبرنگارانشان بود. چرا چنین فکری کردند؟ چون رئیس قوه مجریه قبل از آن سخن از آمریکای خوب و بد میکند و در واقع آغاز مذاکره.از آن طرف پس از شهادت دکتر فخری زاده اگر به پیام رئیس جمهور دقت کنید میبینید که وعده انتقام را حواله به آینده نامعلوم کرده که البته هیچ وقت هم به زعم آنها موعدش نمی آید. از این طرف روزنامه های زنجیره ای برخی شان تیتر زده که" تله تنش". یعنی همین قدر مفهوم سیاست را نمیفهمد یا نمیخواهد بفهمد که کدام تله؟؟ اساسا او میگوید ایران حاضر است هر امتیازی بدهد پس ما میگیریم و جلو می آییم.بنابراین ایران یا باید مذاکره کند یا باید مقابله به مثل درست و حسابی داشته باشد وگرنه شرایط از این هم بدتر میشود؛ چرا که منطق سیاست حکم میکند که وقتی جواب سیلی را با مشت ندادی، دفعه ی بعدی بدترش را میخوری.

اما اگر دقیقتر نگاه کنیم معضل اصلی ما دادن آدرس غلط توسط عده ای در کشور است.میگویند یا مذاکره و یا تحریم و بدبختی هایش. اساسا همچین گذاره ای اصلا راه فراری نمی گذارد و از قبل همه چیز را باخته ای.

اما گزاره ی درست، مقاومت و پاسخ فعال و مناسب یا تسلیم و مذاکره است.در واقع یا میجنگی برای حقی که بهت نمیدن یا تسلیم میشی که هیچوقت به حقت نمیرسی.به نظرم اینجاست که مفهوم سخن آقا امام حسین تجلی می یابد؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.

از پس از انقلاب همواره این دو گزینه بوده است: در تسخیر لانه جاسوسی، در زدن هواپیمای مسافربری که ایران پس از دوهفته از این واقعه قطعنامه ای را که یک سال قبول نمیکرد پذیرفت.از زدن دانشمندان هسته ای و سپس آغاز مذاکرات در سال ۹۰ به شکل محرمانه و حال دوباره ترور در سال ۹۹ و باز هم گزاره مقاومت یا مذاکره و تسلیم! این بار اما گام دشمن بسیار بلند و عمیق خواهد بود و قطعا خرخره را میجود.

علی ای حال تاکنون واکنش مقاومت مسلکی را بعد از این ترور ندیده ایم.باید دید در روزهای آینده چه واکنشهایی داده میشود. اما یک چیز مشخص است؛ پالس ضعیف و تشکیل دوراهی غلط مذاکره یا تحریم و بدبختی قطعا بازنده ای جز کشورمان نخواهد داشت. به امید آنکه از تاریخ درس عبرت بگیریم ؛ نه آنکه خودمان درس عبرت آیندگان بشویم.

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۴ آذر ۹۹

لاکچری۹۹/۹/۹

لاکچری چی هست اصلا؟ از کجا اومده و واسه چی تشریف آورده؟ کیا لاکچری اند و کیا دوست دارن لاکچری باشن؟

شاید ۹۹/۹/۹ معنی پت و پهن یک زندگی لاکچری باشه.یعنی بعضیا بچه شون رو دوست دارند در تاریخ روند به دنیا بیارند.چرا؟ چون رونده،خوشگله،کلی میشه پزش رو داد در آینده...یعنی ما پول داشتیم n میلیون خرج کردیم که بچه تو تاریخ خوشگل سال و قرن بدنیا بیاد تا حال کنیم با تاریخ بچه مون.

من از اینجور پدر و مادرا میپرسم اگه از بچه تون بپرسید تاریخ تولدش مهم تره یا سلامتی و حفظ جانش ؛به نظرتون چه جوابی میده؟ آیا بچه تون به پز دادن شما در مورد تاریخ تولدش راضیه؟ آیا بچه تون یه کالای معمولیه واسه شما؟

 

به اینجور پدر و مادرا میشه گفت به جای این کارا برو با این پول برای سلامتی بچه ات گوسفندی چیزی قربونی کن،به چهار تا آدم کمک کن اونا برای سلامتی بچه دعا کنند.جدای از مشکلات پزشکی مادر و بچه در این اتفاق شوم،میخوام از تفکر و در واقع بی عقلی این قضیه رونمایی کنم.

برای آدمی که همه چیز رو کالا و شی میدونه بچه هم همین طوره،اساسا درک درستی از پدر و مادر شدن نداره و احتمال زیاد هم بچه رو نمیتونه درست تربیت کنه.

اما صرفا برخی پدر و مادرا مقصرن؟آیا دولت و وزارت بهداشت هیچ مسئولیتی نداشته؟آموزش و پرورش کاره ای نبوده؟ آیا پزشکی که کارانه میگیره بابت عمل سزارین و این عملهای لاکچری مسئولیتی نداره؟ و ایضا وزارت بهداشتی که این سیاست غلط رو ادامه میده.در دنیا در کشورهای پیش رفته بیش از ۳۰درصد اجازه سزارین نمیدن این یعنی اهمیت رشد ۹ ماهه کودک و مسیر طبیعی حیات جنین.در ایران اما بیش از ۸۰ درصد سزارین وجود داره که هنوز هم وزارت بهداشت درآمدزایی و سیاست گذاری رو به سمت سزارین چرخانده.ممکن است برخی به دلیل پزشکی سرازین انجام دهند اما بیش از ۳۰ درصد در بدترین حالت نمیشود.حال این پزشک نفع مالی اش به سمت سزارین و این اعمال لاکچری است.جدای از وجدان پزشکی و مسائل اخلاقی باید در نظر گرفت که وقتی درآمدزایی را در راه غلط برای دولت و ملت و مادر و بچه قرار میدهید عواقبش هم زیاد خواهد بود.این مشکل تاریخ تولد لاکچری کمترینش است.بزرگترین معضل سلامتی جنین و مادر و اعمال جراحی تحمیل شده بر مادر بعد از سزارین است که سلامتی اش را هم میتواند تحت تاثیر گذارد.

هرم جمعیتی کشور دستخوش بدترین نوع تغییر شده و بدتر از همه اینها به اعتراف برخی پزشکان زنان و افراد دیگر از ۳ دهه قبل به طور غیرقانونی مادران را عقیم میکردند و در این داستان کارانه ای به پزشکان داده میشد تا همین دو ماه پیش که لغو شده است.

بنابراین گفتن از لاکچری و این حرفا فقط رنگ و لعابه قضیه هست،اصل مطلب بدبختی های دیگه هست که در مرکز قضیه است و کمتر کسی از آن سخن میگوید.

اگر بگوئیم این خیانت بزرگی بوده گزافه نیست و خاطیان باید مجازات شوند چه سهوا و چه عمدا بوده، کورکورانه به جهت مالی یا خیانت یا هر دلیل دیگری امروز ما را به چیزی مبتلا کردند که انگار نه انگار این مصیبت بزرگتر از آن است که بتوان فرصت جبرانش را یافت.

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۱۰ آذر ۹۹

جرقه

چند روز پیش خبری منتشر شد از تخریب یک آلونک در هرمزگان که گفته میشد در حاشیه رودخانه است که یک زن سرپرست خانوار با دخترش در آنجا می زیست.این تخریب در نهایت منجر به خودسوزی زن شد و در ادامه عذرخواهی مسئولین و...(البته زن زنده است )

مانده ام چه بنویسم! از کجایش بنویسم! اصلا مگر چیزی هم می توان نوشت! اما با خود گفتم قلم ابزار کمی نیست شاید بتواند آه مظلومی را به گوش دیگران برساند. اینکه واقعا این سبک برخورد درست است یا خیر؛ اینکه به صرف قانونی بودن کارمان هرطور رفتار کنیم مانعی نیست ؛ اینکه اگر فیلمش بیرون نمی آمد آیا اصلا کسی خبردار میشد؟ آیا کسان دیگری هم هستند که صدایی ندارند. اینکه چرا زن ناامیدانه شکایت نکرده و رفته خودسوزی کرده هم مسئله ی مهمی است؛ چرا دستگاه قضا را وارد گود نکرده نکته ای است! اینکه این مسئله را هم میتوانیم گردن امریکا بیندازیم!

بگذارید کمی شما را به گذشته ببرم به جایی خارج از ایران. جایی که خودسوزی کبریت بر انبار باروت شد و اصلا چه کسی فکر میکرد چنین اتفاقی رقم بخورد.قصه همیشه یک چیز است فقط آدم ها، زمان و مکانش متفاوت است.قصه، قصه ی ظلم است و ستمی که بر ناتوانی رفته و بدتر از آن گوشی که برای شنیدن این ستم وجود ندارد و دستی که یاری اش کند در رفع ظلم رفته بر او.شاید حدس زده باشید مقصدم را. بله کشور مسلمان تونس در آفریقا. از اینجا به بعد را دوست دارم یک روایت داستانی داشته باشم با ذهنیت خودم و البته عناصر واقعی اتفاق افتاده...

من اکنون بوعزیزی ام، سبزی فروش تونسی که با گاری کوچک خود امرار معاش میکند.از کودکی پدرم را از دست داده و نان آور خانواده ام شدم.خانواده ما کارگر و زحمتکش اند و همیشه رزق حلال به خانه برده ام. با اینکه فارغ التحصیل دانشگاه ام ولی از زور بیکاری به سبزی فروشی رو آوردم.اشکالی نداره فقط لقمه ام حلال باشد. امروز صبح هم با گاری ام مشغول کار بودم که ماموران سد معبر آمدند و راه ورودم را بستند. به آنها گفتم من همیشه اینجا کار میکنم و اگر سبزی نفروشم چگونه خرج خانواده ام را بدهم؟ آنها با توهین و اهانت پاسخم را دادند و گفتن این قانونه ، همین. راستش را بخواهید غرورم را جریحه دار کردن و آبرویی برایم نذاشتن.چاره ای جز جمع کردن بساطم نداشتم به امید شکایت و پیگیری رسمی و قانونی این گرفتاری.

شکایت کردم ولی انگار نه انگار.گویا با دیوار حرف میزدم و گوش شنوایی حتی برای شنیدن حرفهایم وجود نداشت.بغضی گلویم را گرفته که دارد می ترکد.دستانم به رعشه افتاده و با خود میگویم: خدایا چه کنم از این ظلم رفته!! تو گفته ای آه مظلوم زودتر از هرچیزی در آسمانها بالا میرود و دامن و دودمان ظالم را می سوزاند. شب به خانه برگشتم و با خود فکر کردم که چه کنم؟ چه کسی درد مرا چاره می کند؟ به کسی در خانه چیزی نگفتم و کسی از ماجرایم خبر ندارد.نمیخواستم ناراحت شان کنم.شب بیشتر با خانواده ام وقت گذراندم گویی آخرین دیدارم است.مادرم مرا بوسید و گفت: پسرم خدا خیرت دهد که بار سنگین این زندگی را به دوش میکشی...من از تو راضی ام ان شاء الله خدا هم از تو راضی باشد. گریه ام میگیرد اما خودم را کنترل میکنم...دستان گرم مادر آرامشبخش روحم شده.

فردا صبح به همان جای همیشگی نرفتم؛ رفتم به سمت شهرداری با یک باک. تصمیمم را گرفته بودم.چاره ای نبود...خدایا مرا ببخش نمیتوانم تحمل کنم این محنت را...میدانم خودکشی ذنب لا یغفر است اما ظلم استخوانم را ترکانده است.باک را جلوی شهرداری روی خودم خالی میکنم و کبریت را میزنم. مردم جمع میشوند.دیگر نمیفهمم چه میشود...

در بیمارستان به هوش آمدم .همه خانواده نگرانم بودند و من نگران آنها...

سه هفته بعد...

خبرش پیچید که جوان تونسی که در جلوی شهرداری خودسوزی کرد از دنیا رفت...

۱۰ روز بعد حکومت زین العابدین بن علی هم شروع به اضمحلال رفت...

 

اینها را نگفتم تا داستان تعریف کنم گفتم تا بدانیم حساب و کتاب خداوند مثل ما نیست؛ او هر آه مظلوم را چند ده برابر کرده و بلکه بیشتر به ظالم برمیگرداند.از این حوادث ساده نگذریم، شاید حتی آن جوان تونسی که این فعل حرام را مرتکب شد هم فکر نمیکرد این چنین طوفانی در تونس و کشورهای عربی دیگر به پا کند. ظلم، ظلم است مهم نیست در چه لباس و زمان و زبان و مکانی،  مهم این است که مردم پی عدالت اند و مهم تر از آن کسی که حرف شان را بشنود و پیگیر رفع ستم شان شود. اگر به گذشته بازگردیم حتی داستان فروپاشی حکومت تزاری روسیه که با افزایش قیمت نان سبب قتل تزار و خانواده اش و نابودی حکومتش را میتوانیم به عنوان شاهد ماجرا بیاوریم و قص علی هذا...خلاصه این جور اتفاقات جرقه و کبریت است و قطعا انبار باروتی را به آتش میکشد، پس چه خوب است که جلوی جرقه زدنش را با احیا و اجرای حق و عدل بگیریم.

 

  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۶ آذر ۹۹

حقوق های نجومی

داشتم فکر میکردم وقتی قضیه حقوق های نجومی پیش اومد مسائل زیادی پیرامونش مطرح شد، اما جالب بود که هم گفتن تعدادش زیاد نیست که انگار اگر زیاد باشد عیب محسوب میشود و مقدار کمش عیبی ندارد و هم اینکه قانونی است!!! در واقع اینگونه مطرح شد که خلاء قانونی وجود دارد منتها ما نفهمیدیم که چرا خلاء ها همیشه سمت مدیران است؟ نمیشه یکبار هم سمت کارگر بیاید؟

حال آنکه اکثریت جامعه کارگری است و با احتساب خانواده های کارگری بیش از ۲/۳ کشور در پوشش زیست کارگری اند و با شنیدن حقوق های نجومی مدیران چه حس و حالی پیدا می کنند؟ چه فکری می کنند؟ آیا آن هم فکر میکنند که تعداد این مدیران کم است و حالا اتفاقی است که افتاده؟

از همه مهم تر سرنوشت حقوق های نجومی بود که اصلا نفهمیدیم چه شد؟ مثل ذغالی بود که خبرش گر گرفت و سرد شد و سوخت. البته اقداماتی شد مثل اینکه آمدند گفتند فاصله باید چنان و چنین باشد و این قانونی است ؛حال آنکه همان فاصله هم دور از عدالت اجتماعی است !! وانگهی مزایا و تبصره هایش آن قدر زیاد است که از اصل حقوق ها بیشتر است و اصلا کسی نمی پرسد آخر این همه مزایا و مزیت یک مدیر تاکنون باید نظام بهره وری ادارات کشور را صدبار شخم زده باشد اما قضاوت با خودتان که شخم زده یا خیر؟

همه اینها را گفتم تا اینکه مطلب زیر رو دیدم و اصلا منظومه فکری ام عوض شد و با خود گفتم اصلا ما چه کار داریم میکنیم و کجای کاریم؟ شما هم بخونیدش.

 

🔸در زمان شاه مى‏ خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و باید ۳۵ خانه خراب مى‏ شد

🔹به اطلاع صاحبان خانه ‏ها رساندند که خانه شما را مترى فلان مقدار مى ‏خریم. هر کس اعتراض دارد، بنویسد تا رسیدگى شود

🔸هیچ‏کس به جز مرحوم شیخ حسینعلی راشد(واعظ مشهور) اعتراض نکرد. این جریان خیلى بر مسؤولین گران آمد، و گفتند: «فقط اینکه آخوند است، اعتراض کرده!» 

🔹بعد مرحوم راشد را دعوت کردند و آماده شدند براى اینکه به او حمله کنند و (خار) خفیفش نمایند

🔸راشد آمد و بعد از سلام و احوال‏پرسى از او پرسیدند که اعتراض شما چیست؟

🔹گفت: حقیقتش این است که این خانه را من سالها قبل و به قیمت خیلى کم خریده ‏ام و در این مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قیمتى که شما پیشنهاد کرده‏ اید، زیاد است!

🔸من راضى نیستم از بیت المال مردم قیمت بیشترى براى خانه ‏ام بگیرم

🔹بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و یکى از اعضاى کمیسیون که از اقلیتهاى دینى بود، از جا برخاست و راشد را بوسید و گفت:

🔅«اگر اسلام این است، من آماده ‏ام براى مسلمان شدن...» 

📚جرعه ای از دریا، ج۲، ص۶۵۸
 

حالا اما سوالم این شده که اسلامی که میتواند با اعمال مسلمانان اش دیگران را حتی مسلمان کند به چه روزی انداخته اند؟ اما با خود گفتم باز هم بهتر است دقیق تر شوم تا عمق فاجعه را بفهمم و چه کسی بهتر از علی بن ابی طالب میتواند کمک حال این اوضاع باشد؛ آنجا که میفرمود: این اموال که میبینی،نه مال من است نه مال تو، غنیمتی گردآمده از مسلمانان است...

یا در برخورد قاطعانه اش به قاضی منصوبش فرمود: به من خبر دادند که خانه ای هشتاد دینار خریده ای؛ ای شریح به زودی کسی سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند و تو را از خانه ات بیرون کرده و تنها به قبر می سپارد. اندیشه کن که با پول حرام خانه را نخریده باشی اما اگر هنگام خرید خانه به نزدم می آمدی خانه را اینگونه میدادم: این خانه را فریب خورده آزمند،از کسی که خود به زودی از جهان رخت برمی بندد به مبلغی که اورا از عزت و قناعت خارج  و به خواری و دنیاپرستی کشانده خریداری کرده است.

و اما سخن آخر آنکه علی که مظهر رحم و محبت است در نامه به جانشین فرماندار بصره مینویسد: به خدا سوگند میخورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کرده ای،" کم یا زیاد"، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال درمانده و خوار و سرگردان شوی.

حال تو خود بخوان از این مجمل...

 

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۲ آذر ۹۹

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.