۱۰ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

آقا اجازه!!

اگر امروز خبر پیشرفت دوست تان یا یکی از اقوام تان را در مدرسه بشنوید و یا خبردار شوید که دوست تان طرح جالبی را ارائه کرده؛ برای کمتر کسی مثل شما پیش می آید که بگویید: عجب مدرسه ای!! چه معلمانی!!

بلکه همه بر این عقیده اند که او خود تلاش کرد و به این درجه علمی رسید. واقعیت این است که نظام آموزشی کشور نتوانسته افراد را پرورش علمی دهد، بلکه در مواقعی بر ضد آن هم عمل کرده و به گونه ای استعدادها را سرکوب کرده است. حتی جای تعجب نیست که خروجی مدارس چیزی به جز دو صف دانش آموز ضعیف و قوی نیست که با اعدادی از هم جدا شده اند.

ما در اینجا قصد نداریم با آوردن مثال هایی از کشورهای دیگر؛ بگوییم که ما هم باید مدل علمی آنان را پی بگیریم بلکه قصد داریم تا همه را متوجه ساخت یک مدل بومی آموزش و پرورش کاربردی کنیم.

نمونه جالب کشور فنلاند است، کشوری که اصلا امتحان ندارد و صرفا در پایان دبیرستان یک آزمون جامع دارد. کمترین ساعت آموزشی با بیشترین بازدهی به همراه تجربه ، تفریح و اکتشاف. بودجه آموزشی اش هم جالب است؛11/1میلیارد دلار، چرا که آنان آموزش را هزینه نمی دانند بلکه سرمایه گذاری تلقی می کنند.

کشور ما اما دارای ساختار فشلی آموزش و پرورش است، خودتان تجربه کرده است و یا در حال گذراندن اش هستید! نشستن روی یک صندلی و صرفا گوش کردن و نوشتن در یک فضای خشک و بی روح. مدلی که شاید جالب باشد بدانید در زمان انقلاب صنعتی برای دانش آموزان کارگرانی که به کارخانه ها می رفتند طراحی شده بود. اما اکنون قرنها گذشته از آن زمان؛ آیا مدل 100 سال پیش می تواند امروز هم جوابگو باشد؟ در حالی که امروزه از روش های گفتگو و بحث در مدارس استفاده می شود و روش متکلم وحده کاربردی ندارد.

نکته ی دیگر آموزش صرف است، یعنی اصلا پرورشی نیست!! شما در مدرسه هرگز به صورت اصولی با کارهایی که قطعا در زندگی با آنها برخورد خواهید کرد هیچ گاه به صورت عملی مواجه نمی شوید. مثلا شما در درسی موسوم به حرفه و فن با خودرو آشنا میشوید، اما هرگز یک خودرو برای کار کردن و تمرین و آموزش های لازم آورده نمی شود، حتی داشتیم کسی رو که لامپ خانه رو نمی تونست عوض کنه! شاید عجیب باشه ولی یک حقیقته.

بنابراین باید در حین تدریس به جنبه های واقعی زندگی نیز پرداخته شود و صرفا به پرتاب یک گلوله تخیلی در یک فضای فانتزی اکتفا نشود. شیمی و فیزیک و ریاضی را می خوانیم اما کدام دانش آموز می تواند از انتگرال برای اندازه گیری مساحت باغ اش استفاده کند؟  از آن طرف جسمی با سرعت فلان و در شرایط خلاء در کجای زندگی دانش آموز به کار می رود؟ خواندن معلومات و حفظیاتی که هیچ کاربردی ندارند...و یا کاربردش را به شما آموزش نمی دهند.

از این طرف کنکور هم بلای جان ساختار آموزشی کشور شده است، مدت هاست حذف کنکور اعلام میشود اما در عمل گام موثری انجام نشده است... البته دو طرف موافق و مختلف حذف کنکور دلایل خودشان را دارند، اما مسلما از کنکور نخبه پروری در نمی آید.

نکته دیگر عدم ساختار مناسب برای جذب و پرورش استعدادها از همان ابتداست، نه اینکه فرد صرفا با تلاش خود به یک جایگاه علمی برسد.

به هرحال این وزارت خانه یک وزارت خانه و اداره صرف نیست؛ آینده ساز و ریل گذار یک کشور است، باید دید که خطوطش را اصلاح میکند یا خیر؟


  • یه پلاک
  • يكشنبه ۱۷ دی ۹۶

کوله و یقلوی!

● اولش بگم که بدقولی شد 2 هفته و واقعا کار خوبی نبود، اما شرمنده! بجاش این هفته جبران 2 هفته هم میشه!!

افتادیم گروهان جهاد و حالا 4 گروهان گردان ذوالفقار تشکیل شده بودند. این رو همین جا میگم که من قبل از امدن به خدمت تصمیم به نوشتن به خاطراتم گرفته بودم چون شنیده بودم اتفاقات جالبی!! می افته ولی آموزشی خیلی مجال نوشتن نداد بهم ، واقعا فرصت نمیداد نه از بابت تنبلی بلکه از حیث خستگی طاقت فرسا و صد البته سوز سرماش. بگذریم ، خلاصه از گنجینه ذهنی خودم مینویسم...

به ما گفتم که ساک وسائل مون رو همون جا روی زمین بذاریم و بریم صف ببندیم برای گرفتن کوله وسائل خدمت... یه جورایی دیگه آموزش داشت رسمی میشد، حالا ما رفتیم کوله رو برداریم.

فرمانده بهمون گفت زودتر بیاین وسائل رو بگیرید که تا ظهر آماده بشید زودتر. رفتیم یه کوله استوانه ای سبز انداختن تو بغلمون که از قبل وسائل رو توش چیده بودند، رفتیم آسایشگاه خودمون تا وسائل رو بیرون بیاریم. یه جفت پوتین، دو تا واکس با فرچه آبی و یه فرچه سفید،شلوار و پیراهن سربازی هر کدوم دو تا و البته به خاطر فصل سرما یه اور هم دادن.شامپو و زیرپیراهن و شلوار زیر و پیراهن گرم و یه سری وسائل دیگه.

خلاصه پوتین اش که سایزم بود با اور هم مشکلی نداشتم ولی پیراهنش و شلوارش بزرگ بود. رفتم تو آسایشگاه بغلی که عوض کنم. خلاصه یکی پیدا شد که سایزش بزرگ بود ولی پیراهنش کوچک و چی از این بهتر که همه چی جور در اومد.

بعدش گفتن برید برای گرفتن یقلوی!!! شاید نمی دونید چیه (ظرف فلزی سربازا برای خوردن غذا که اصرار عجیبی بود که توی اون حتما غذا بخوریم ) البته این  رو بگم که شستن اونم یه مصیبتی داشت که نگو. اونم گرفتیم و اسم هامون رو نوشتیم و رفتیم برای مراحل بعدی. بعد از این کارا دیگه ظهر شده بود و موقع افتتاح یقلوی. البته اینم بگم همه ماها تا 2 هفته اصلا نمیتونستیم وسائل مون رو دربیاریم بچینیم چون وقت نمیشد. اونایی که خدمت رفتن میدونن چی میگم. 

موقع نماز بود و گفتن که سریع (در حد پنج دقیقه ) برید سرویس بهداشتی و وضو بگیرید و بیاید صف بکشید برای نماز(البته اون موقع هنوز صف کشی منظمی نداشتیم ) واقعا تا یک هفته سرویس رفتن سخت بود! مسخره هست ولی حقیقته... رفتیم مسجد و نماز رو خوندیم که جزئیاتش رو بعدا بیشتر میگم... 

بعدشم رفتیم تا اولین ناهار رو به بدن بزنیم. گفته بودم که سلف خودش یه داستان جدا داره و واقعا هم همین طوره. از غذاهاش بگم که مثلا مرغ داشتیم که مرغش باهات حرف میزد و از مشکلاتش میگفت چون که خوب پخته نشده بود و البته آب مرغ هم  همون رب گوجه بود که ظاهرا خیلی آشپزها اعتقادی به آبکی کردن آب مرغ نداشتم. فقط نگفتن که وقتی آب مرغ آبکی نیس دیگه چرا بهش میگفتن آب مرغ...

برای رفتن به سلف باید صف میکشیدیم گروهانی... دو تا در ورودی سلف داشت که از هر در دو تا گروهان وارد میشد. داخل سال هم 4 محل پخش غذا بود برای هر گروهان. خلاصه رفتیم داخل و غذا رو گرفتیم. محل غذا خوردن هم جدا بود چهار ردیف صندلی برای چهار گروهان. 

یه بیست دقیقه وقت دادن برای ناهار... که اونم پنج دقیقه اش توی صف بودیم... من واقعا نمیتونستم کنار بیایم با تند غذا خوردن چون کلا آرام غذا میخوردم و برام خیلی سخت بود اوایل. خلاصه نصف غذا خورده نصف نخورده تمومش کردیم یا بهتره بگم که تمومش کردن... که گفتن بیاید بیرون سریع صف بکشید.

تا اینجا رو داشته باشید فعلا... :) اگه خوشتان اومد یا شما هم تجربه ای دارید یا هرچیزی نظر بدید لطفا ☆

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۵ دی ۹۶

حکایت 45 هزار و پانصد تومان

یارانه و ما ادراک یارانه!!
بحثی که از زمستان 88 کلید خورد و هنوز هم جزء بحث برانگیزترین اقدامات حوزه اقتصادی دولت است. از همان زمان بحث بر این بود که شامل چه کسانی بشود و چه کسانی مستحقش نیستند؟
ظاهرا در لایحه پیشنهادی رقم اختصاص یافته یارانه ها به نصف سال 96 کاهش یافته است؛ این یعنی نصف مردم را حذف خواهند کرد از صف گرفتن یارانه ها. این در حالی است که بر اساس آمار 40 درصد مردم ایران زیر خط فقر هستند( مبنای خط فقر 2 میلیون و 700 هزار تومان است ). از طرفی 50 درصد مردم از یارانه محروم میشوند و از آن طرف 40 درصد مردم صد در صد به آن نیازمند. این را البته باید اضافه کرد که افراد نزدیک به خط فقر و کمی بالاتر هم به این یارانه محتاج اند و در واقع حق شان است.
حال سوال این است که دولت با پیش بینی افزایش درآمدهای مالیاتی اش آن هم با اعداد و ارقامی  که با واقعیت موجود سازگار نیست و حذف نصف مردم از یارانه بگیرها؛ قصد دارد تورم را بیش از پیش تحمیل نماید و افراد بیشتری را به سمت خط فقر سوق دهد؟
کسانی را دیده ام که فقط با همین یارانه ها زندگی را میگذرانند به سختی و یا حتی کسی که با آن کسب و کار کوچکی راه انداخته است مثلا دام خریده.
حذف ثروتمندان از صف یارانه ها خوب است اما آیا نصف مردم کشور به یارانه نیازی ندارند؟
باید پرسید که دولت محترم از کجا چنین نسخه ای تجویز کرده اند؟
بنظر میرسد باید منتظر تصویر لایحه بودجه 97 ماند تا ببینیم آیا نمایندگان مجلس هم این موضوع را درنظر میگیرند یا از کنار آن به سادگی عبور خواهند کرد!
  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۱۴ دی ۹۶

کف خیابان

این تعطیلی و فیلتر فعلی شبکه های اجتماعی هر چی نداشت برای بلاگی ها فکر کنم خیلی هم بد نشد، حداقل اش ما یه سرپناه مجازی داریم :)

اما بعد...

اعتراض و شکوه حق مردم هر کشوریه و اصلا در این اختلافی نیست، موضوع سر این است که چه روشی برای رسیدن به خواسته هامان پی بگیریم؟

در ساختار قانونی کشور آمده است:

مطابق قانون اساسی «تشکیل اجتماعات و راهپیمایی ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است» این حق یکی از حقوق بنیادین مردم است که در فصل سوم قانون اساسی با عنوان «حقوق ملت» به رسمیت شناخته شده است و تدوین کنندگان قانون اساسی به عنوان نمایندگان مردم خود را مکلف به تصویب این حق جهت تضمین آن در اصل ۲۷ قانون اساسی دانسته اند.

پس قانون با ضوابطی است را پذیرفته که مردم میتوانند اعتراض و راهپیمایی نمایند.

اما روش و پروسه ی پیش بینی شده در ایران چگونه است؟

اعلام راهپیمایی یک هفته قبل از برگزاری کتبا به وزارت کشور

درخواست به صورت حضوری داده شود و مدارک لازم ارائه شود. همچنین به سوالاتی پاسخ داده می شود.

 ابتدا اینکه موضوع راهپیمایی یا اجتماعی و هدف از برگزاری آن چیست و اینکه تاریخ برگزاری و ساعت آغاز و پایان آن چه زمانی است و اینکه مسیر راهپیمایی و ابتدا و انتهای آن کجاست.

محل سخنرانی و قرائت قطعنامه و مشخصات کامل مسئولین اجرایی و انتظامی مراسم با معرفی نامه کتبی از گروه مربوطه از دیگر موارد ذکر شده است. همچنین یک نسخه از قطعنامه کتبا باید ارائه شود.

طبق ماده 31 همان قانون نماینده رسمی گروه موظف است تعهدی مبنی بر عدم حمل سلاح و عدم اخلال نسبت به مبانی اسلام و امنیت به وزارت کشور تسلیم کند. 

این هم از پروسه ی کار!!!!

حال بر می گردیم به خط اول داستان، یعنی فرض کنید شما کارگران معدن یورت بوده و یا کارگر کارخانه اراک  هستید و به مواردی معترض بوده و در واقع کارد به استخوان تان رسیده است یا بهتر بگوییم رسانده اند!

 ابتدا به مسئولین دم دستی رجوع کرده تا مشکل حل شود. آنها هم وعده ای می دهند و می رود تا چند ماه بعد...

سپس نا امید از آنها به مسئولین شهری مانند امام جمعه، فرماندار، شهردار و مسئولین اداره کار و هرکه را که اندک احتمالی میدهی می روی.

آنها هم یا میگویند به ما مربوط نیست یا اینکه وعده ای می دهند که خودشان به توخالی بودنش بیشتر از شما اعتماد دارند. و این آخری ها البته ممکن است کتک تان هم بزنند که آخر کارگر و اعتراض!! یعنی چه؟

شما که از همه جا ناامید میشوید نامه ای به مسئولین مربوطه نوشته و از آنها استمداد می طلبید که آن نامه  البته می رود ؛ ولی در پیچ و خم اداری گم می شود.

حال شمائید و انبوه مشکلات، از نداشتن 10 هزار تومان هزینه ناچیز درمانی تا حتی لقمه نانی حلال در سفره!

اینجاست که وقتی وعده ی یک مسئول بلندپایه که بعد از نابود شدن معدن به آنجا می آید را در واقع ماله کشی بر قتل می دانید! بله قتل، چرا که می توانستند کمک کنند و نکردند، این را من نمیگویم بلکه آن کارگر به در بسته خورده میگفت.

حال همه را ضربدر تعداد ایرانیان کرده،ضربدر تعداد مسائل و مشکلات، ضربدر تعداد وعده های توخالی،ضربدر تعداد شکایات مردم که معلوم نیست چه شده، و همین طور مطالبات طلبکاران بانکی از موسسات قرض الحسنه کنید.

آیا راهی وجود دارد که اعتراض کنی؟ با آن ساختار عریض و طویل تظاهرات که قطعا نمیتوان کاری کرد چرا که سانسور می شود؛ مرگ بر گرانی...

چاره ای نمی ماند که با همه گرفتاری ها صدای خود را در خیابان آزاد کنی و مردم دیگر را همراه...

شاید کسی تظلمت را بشنود.

+ قطعا تخریب اموال عمومی را کسی تایید نمیکند

+ اما چیزی که این وسط گم شده حل مشکلات مردم است؛ آنچه که نمود پیدا کرد دوباره وعده و وعده و وعده....


  • یه پلاک
  • سه شنبه ۱۲ دی ۹۶

یه جستجوی ساده

📝 خوشحالی دشمن و ناامیدی مردم را کجا جستجو کنیم؟ | میثم جوکار



🔹 اگر مسئله ناامیدی مردم بود باید فکری جدی برای این همه ناکارامدی و پَلشتی که مردم با پوست و گوشت و استخوان درک می‌کنند، می‌شُد، اما مسئله امنیت و ثبات و آرامش است و کاری اساسی برای رفع مشکلات نمی‌شود.


🔸 خوشحالی دشمن را نباید در تیترهای خبری بی‌بی‌سی جستجو کرد، او کار خبری حرفه‌ای خودش را می‌کند، خوشحالی دشمن را در اتفاقاتی جستجو کنید که به واقع و حقیقتا منافع دشمن را روی زمین تأمین می‌کند، مثل برجام!


🔹 خوشحالی دشمن در این است که کاتسا را تصویب می‌کند و سران مملکت می‌گویند؛ این تحریم‌ها جدید نیست.


🔸 خوشحالی دشمن در این است که می‌بیند میان درد و مشکلات عجیب مردم، نمایندگان مجلس فکر حقوق و مزایای خود هستند و ذره ذره امید مردم را پودر می‌کنند و اراده جدی برای مبارزه هم نیست.


🔹 خوشحالی دشمن از ناامیدی مردمی است که می‌بینند مسئولان فیشها و املاک نجومی می‌گیرند، اما نه تنها کسی با آنها برخورد نمی‌کند که گفته می‌شود: اینها زیاد نیستند.


🔸 خوشحالی دشمن از ناامیدی آن کارگر معدن بدبختی است که حقوق ماهیانه‌اش ۸۰۰ هزار تومان است و همان را هم بهش نمی‌دهند و همزمان می‌بیند که مدیران این مملکت -تازه آن ساده زیست‌هایشان- ۲۰ میلیون به بالا حقوق می‌گیرند.


🔹 دشمن را احمق نپنداریم که از عدالتخواهی و بیان مشکلات خوشحال می‌شود، دشمن از خفه کردن صدای دادخواهی و باز شدن فضای لفت و لیس مسئولان که نتیجه‌اش چیزی جز ناامیدی مردم نیست، خوشحال می‌شود.

  • یه پلاک
  • جمعه ۸ دی ۹۶

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.