۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

در آغوش سرما

آموزشی دوران خیلی جالب و هیجان انگیزیه؛ البته نه برای من.

آموزشی اونم دو ماه در هوای سرد و خشک مشکین شهر اونم در سردترین ماه سال یعنی دی ماه واقعا جای تامل داره.

حاصل دو ماه آموزشی ما شده کلی خاطره جور و واجور که سعی میکنم به مرور بنویسم.

تیر 95 بود که فارغ التحصیل شدیم و خوشحال و خندان منتظر بودیم تا بریم آموزشی و استارت خدمت رو بزنیم. برگه اعزام رو گرفتم و رفتم ساری. ( محل اعزام استان مازندران). از اون جا یه اتوبوس داغون نشستیم و دوباره اومدیم از شهرمون رد شدیم و رفتیم برای استان اردبیل. ساعت حدودای 9 شب اول دی بود که احساس کردم شیشه های اتوبوس از داخل یخ زده. پلیس راه اردبیل بود انگار. همه می خندیدند...

اما این آغازی بود برای یک سرمای طولانی، چرا که اونجا اردبیل بود و مشکین شهر تازه از اونم سردتره.

ساعتهای 1 شب بود که رسیدیم پادگان شهید بیگلری مشکین شهر. تو سوز سرما اومدیم بیرون از اتوبوس و بعد نیم ساعت تازه رفتیم داخل برای بازرسی. 20 دقیقه بعدش نفهمیدیم چطوری رسیدیم به آسایشگاه سربازا.حالا باید خودمون رو آماده میکردیم برای اولین روزهای خدمت.

یه کم هم از مشکین شهر براتون میگم. شهر کوچیکی در نزدیکی ارتفاعات سبلان. شهری که به قول یکی از فرمانده هامون یه خیابون اصلی بیشتر نداشت :) و حتی 30 دقیقه ای میشد تو شهر چرخید.

فعلا اینو داشته باشید تا بعد...

 

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

عزرائیل

می روم سر اصل مطلب؛ چون اصلا مقدمه ای ندارد که گفته شود.
عزرائیل عجب واژه ی جالبی است...
بعضی ها ازش می ترسند و حتی از شنیدن اسمش وحشت دارند. بعضی اما خیلی راحت ترند و خیلی در فکر عزراییل نیستند که چه می کند.
این وسط اما بیشتر ما عزرائیل، این موجود پرکار زمین را فراموش می کنیم. هر وقت از قبرستان رد می شوی، یاد عزرائیل و ماجراهایش می افتی و فکر می کنی که آخر کار منم همینه....
عزرائیل این موجود عزیز(!!!) که از تقسیم کار فرشتگان الهی، قسمت نقل و انتقالات ما رو برعهده گرفته است، حالا دیگر اسم و رسمی دارد و دفتر و دستکی..
شاید تعجب کنید، اما اگر قبول ندارید که این عزیز در بین ما انسانها همکاران زحمتکشی دارد که با کمال میل با وی همکاری می کنند و اصلا در راه رضای الهی این کارها را انجام می دهند...
یکی شان همین سایپای معصوم :( است که پراید می سازد.آیا قبل از حضور پراید کسی به فکر کمک به عزرائیل بود؟؟ اصلا یکی از راههای رسیدن به خداست پراید.
برکسی پوشیده نیست که خدمات رایگان عزرائیل برای همه مردم هم آنچنان رایگان تمام نمی شود...
چه آنکه اگر مسئولی بوده که بدرود حیات گفته؛ باید میلیونی خرج شود به پاس احترام به جسدش.
اما آدم پایین شهری ای که نقشی در جامعه نداشته و اصلا به قول برخی ها انگل جامعه بوده نیازی به پاسداشت ندارد؛ چرا که عزرائیل کار درستی کرده که او را از جامعه گرفته...
خلاصه عزرائیل در زندگی ما حضور پررنگی دارد... به خودمان کمی فکر کنیم متوجه حضورش می شویم.


  • یه پلاک
  • شنبه ۲۸ مرداد ۹۶

چرا نمیشه؟؟

خیلی وقته دارم فکر می کنم چرا نمیشه؟؟ چرا خیلی اوقات اون چیزی رو که میخوای بدست بیاری؛ هر چی تلاش میکنی دورتر میشه؟؟
من خودم برام جای سواله...؟؟
مثلا من خیلی وقته تلاش می کنم در کنار کارهای روزمره《نمیشه گفت:(  چه کارهایی 》در یک بیمارستان هم کار کنم؛ اما دریغ از این که این اتفاق بیافته.
فکر کن که نه یکبار، بلکه صدها بار به طرق مختلف تلاش کنی اما باز هم نرسی.
واقعا اعصاب خرد کن میشه.
نمیدونم واستون اتفاق افتاده اصلا یا نه، اصلا قبول دارید حرفام رو یا نه؛ ولی من فکر می کنم یه موقع هایی زندگی زورش خیلی زیاد میشه...
طوری که حتی یه کشتی گیر هم فیتیله پیچ میشه:)
نمی دونم چه فنی رو می زنه، ولی اگه به ذهنتون می رسه یه راه حل ارائه بدید که حالا من چی کار کنم آخه...
بازم تلاش کنم یا ....


  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۵ مرداد ۹۶

3 درصدی ها

22 مرداد روز جهانی چپ دست ها بود. قشری که 3 % مردم کره زمین را تشکیل می دهند و شاید به خاطر همین چپ دستی شان است که کلی خاطره دارند.
هیچ وقت یادم نمی رود که خانواده وقتی 6 ساله بودم فکر می کردند این که من هر کاری را با دست چپ انجام می دهم شاید نوعی مشکل جسمی به حساب می آید و مرا مورد عنایت قرار می دادند.
زدن روی دست چپ بچه های چپ دست شاید در این دهه مسخره به نظر برسد اما همین دو دهه پیش رواج زیادی داشت. ما هم از همه جا بی خبر، کلی گریه و زاری و البته تلاش بسیار، ولی مگر می شد دست ذاتی خود را عوض کنی؟؟

بعدها در مدرسه فهمیدیم که این به خاطر تفاوت مرکز فرماندهی در نیم کره های مغز انسان است و اساسا هیچ بیماری در کار نیست. از آثار بد همین تنبیهات لکنتی بود که تا دو سال آزارم داد و البته بعدا از بین رفت.
واقعا چرا این طور بود نفهمیدم!!!
چپ دست ها عالم خود را دارند و شاید تعداد کم شان، کمی هم مظلومیت شان باعث شده تا روزی را به آنها اختصاص دهند.
البته ما از این بابت ناراضی هستیم که چرا موشواره کامپیوتر باید در سمت راست باشد، چرا با اکثر وسایل باید با دست راست کار کرد؟؟ و کلی سوال دیگر... ولی باز هم میگم:
چپی ها روزتان مبارک در هر کجای این جهان...
از طرف یک چپ دست :)


  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۴ مرداد ۹۶

نامیرا

چند وقت پیش رفته بودم شهر آفتاب برای نمایشگاه کتاب. شنیده بودم انتشارات نیستان کتابهای جالبی داره. مخصوصا رمان هاش که عالین. برای اونایی که اهل رمان هستن میخوام امشب یکی از کتاب هایی رو که خودم خوندم معرفی کنم.
کتاب نامیرا نوشته صادق کرمیار  که به شکل یک رمان زیبا، وقایع کربلا را در هفت فصل روایت می کند.
 البته کتاب بیشتر حول محور شخصیت محوری داستان می چرخد و در همین راستا روایت گر حوادث کوفه است.
خواندن همچین رمان جالبی رو به همه دوستان توصیه می کنم.


* پی نوشت؛ به نظرم نمایشگاه کتاب تهران خیلی هم در قیمت کتاب به صرفه نیست؛ همین انقلاب میتونی همون کتابهای نو رو با قیمتی کمتر بخری. خودش یه نمایشگاه دائمی هست :)

* پی نوشت دوم؛ میخواستم بخشی از متن این کتاب رو بیارم؛ ولی گفتم شاید روح نویسنده راضی نباشه. اون وقت بگن روح حق تالیف مثل روح برجام زیرپا گذاشته شده.
  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.