۷ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

مواجهه امام با بنی صدر


🔔 مواجهه امام با رییس جمهور بنی صدر از قول مرحوم حاج احمد آقا:
.
♨️ این اواخر امام با تمام دل خونی که از این خائن خود فروخته داشتند سعی می‌کردند در سخنرانی‌ها به گونه‌ای صحبت نمایند تا مردم نگویند این هم رئیس جمهورمان. این اواخر که کم‌کم کار به جای باریک کشیده بود وقتی او می‌آمد خدمت امام، ایشان به او تشر می‌زدند و حتی یک مرتبه به او گفتند تو فکر نکن رأی آوردی، مردم طرفدار اسلام هستند، رأیی که به تو دادند رأی به تو نیست، رأی به اسلام است، مردم فکر کردند تو آدم معتقدی هستی، منافع کشور و ملت در نظرت هست و با آنچه ملت مخالف است، مخالف هستی و آمدند و رأی به تو دادند ولی اگر روزی برای مردم روشن شود که تو چه کاره هستی همه مقابلت خواهند ایستاد ولی او با کمال وقاحت گفت نه آقا من اینقدر رای دارم و اگر الآن هم رأی‌گیری شود رأیم بیشتر می‌شود.
.
🔸️امام تمام سعیشان این بود که اولین رئیس جمهور کارش به اینجا نکشد. وقتی همه باهم می‌آمدند نزد امام، امام می‌فرمودند سعی کنید وضع به صورتی در نیاید که من احساس تکلیف شرعی کنم. شماها سعی کنید وضع به هم نریزد. واقعاً این برای امام مهم بود، ولی وقتی امام دیدند که این به هیچ وجه زیر بار حرف حق نمی‌رود اول او را از فرماندهی کل قوا عزل کردند و بعد هم تصمیم مجلس را امضا فرمودند و بحمدالله یکی از بزرگترین خطرات این جمهوری به دست امام خمینی (ره) خنثی شد.
.
📚 به نقل از حاج احمدآقا - چاپ شده در ویژه‌نامه تاریخ سیاسی روزنامه جوان (30 سال پس از جراحی بزرگ)، خرداد 1390

  • یه پلاک
  • شنبه ۳۰ آذر ۹۸

چرا می گوییم امیرالمومنین علیه السلام "مظلوم" بود؟

🔻حتما این جملات را از عموم مردم زیاد شنیده اید که چرا در جمهوری اسلامی مثل امیرالمومنین (ع) مقتدرانه عمل نمی کنند؟
سوال این است که آیا واقعا گذاشتند علی (ع) در این مرتبه از اقتدار عمل کند؟ آیا دست همه دزدان قطع شد؟ آیا همه آشوبگران و فاسدان را اعدام کرد؟ آیا بیت المال را از مهریه زنان پس گرفت؟ آیا واقعا هیچ وقت کوتاه نیامد؟
.
🔷 در پاسخ، نقل و نقد مهم مرحوم علامه اِربلی (استاد علامه حلی) اشاره می کنیم:
.
🔹 اصحاب ما روایت کرده اند که حضرت امیر (ع) بسیاری از اوقات فتوایی غیر از نظر خود می داد و او در زمان خلافت خود ، از بسیاری از اموری که اراده خود بود منع شد ؛ تا جایی که قصد عزل شریح قاضی را داشت و به او فرمود: «ذهن تو از قضاوت فاصله گرفته ، سن تو بالا رفته و فرزند تو نیز رشوه خواری کرده» ، ولی با این حال نتوانست او را عزل کند و شخص دیگری را جایگزین او کند. و چه بسیار است از این قبیل که مانع او شدند که بتواند بر اساس حقی که در آن هیچ باطلی نیست کار خود را پیش برد!

تا آنجا که به او گفتند: اگر نظر خلیفه دوم را به نظر خود ضمیمه کنی برای ما خوشایندتر از آن است که فقط نظر خودت را اعمال کنی! پناه بر خدا! این سخن بسیار درشت است!
حضرت امیر (ع) به عبیده سلمانی که قاضی بود فرمود: همانطور که در دوران خلفای سابق قضاوت می کردید قضاوت کنید ؛ من اختلاف را خوش نمی دارم!
.
💠نکته اینجاست که تا وقتی مردم امام خود را اطاعت نکنند، حرف آن امام حتی اگر علی علیه السلام باشد، روی زمین می ماند. لذا امام معصوم برای جلوگیری از آشوب و اختلاف به سنّت غلط تن می دهد و همین است که سر در چاه می برد و درد دل می کند.
حضرت فرمودند: لا رای لمن لا یطاع: آنکه از او اطاعت نشود اقتداری ندارد!
.
🔺️کشف الغمة فی معرفة الأئمة (طبع قدیم)، ج‏1، ص: 136

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۵ آذر ۹۸

وحدت کلمه


در سالهای میانی قرن سیزدهم هجری(سال 1239) حاکم عثمانی بغداد داوود پاشا به حرمین شریفین کربلا و نجف حمله کرده و حرم را به توپ بسته و عده ای از مردم را به خاک و خون کشیده. در تاریخ دنبال دلیل این واقعه که باشی  به این موضوع برخورد میکنی که شیخ احمد احسایی بنیانگذار فرقه ی شیخیه که با تکفیر علمای شیعه از ایران رانده شده بعد از رفتن به کربلا کتابی نوشت و در آن اعلام کرد که خلفا کافرند و به این ترتیب راه لعن و دشنام به خلفا را باز کرد. کتاب شیخ به دست والی بغداد رسید و او برای تادیب شیعیانی که لعن می کردند به عتبات حمله کرد و فاجعه ای انسانی را به بار آورد و برای مدتی حوزه علمیه نجف و کربلا را از رونق انداخت!
جالب اینکه تقریبا همه فقهای بزرگ آن عصر شیخ احمد احسایی و فرقه او را گمراه و باطل اعلام کرده بودند ولی همین فرد و طرفدارانش زمینه ی چنین فاجعه ای را فراهم کردند.


  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۲۱ آذر ۹۸

سی سلام

در فلان اردوگاه اسرای ایرانی در بند صدام، شبی آزاده‌ها متوجه سرور و مسرت ویژه مرحوم ابوترابی می‌شوند! آن حر متخلق به اخلاق اولیای دین که حقیقتا از نوادر روزگار بود، آن شب چنان شاد و خندان بود که بعضی از اسرا فکر کردند قرار است به‌زودی آزاد شوند و اطلاع از این خبر، عامل بهجت صورت سید ابوترابی است! این شد که رفتند نزد ایشان تا سبب خوشحالی‌شان را از خودشان بپرسند! ابوترابی اما در جواب سئوال‌کنندگان گفت: "راستش یک ماه پیاپی است که هر شب به یکی از این اسرای‌مان سلام می‌کردم و بنا به هر دلیل، هیچ جواب سلام مرا نمی‌داد و اصلا محل نمی‌گذاشت! ولی امشب که برای سی‌امین بار به این دوست عزیز، سلام کردم، بالاخره جواب داد و راز خوشحالی‌ام دقیقا همین است!" بی‌خود نیست یکی می‌شود به عظمت ابوترابی بزرگ! شما را نمی‌دانم اما خود من اگر به یکی یک بار سلام کنم و جواب نگیرم، عمرا تا آخر عمرم دوباره به او سلام کنم اما ببین ابوترابی، آنهم در عالم سخت اسارت، چقدر آزاده بود و چه روح بزرگی داشت که ۲۹ روز تمام به اسیری که لابد سنی کمتر از خودش داشت، هر روز سلام کند و هر روز هم جواب نشنود تا اینکه روز سی‌ام، سی‌امین سلام ابوترابی عاقبت دل طرف را نرم کند و جوابی به سلامی! و این جواب، چنان آن مرحوم را که سلام و صلوات خدا بر او باد، شاد کند که همه متعجب شوند که چرا اینقدر امروز حاج‌آقا زیادی خوشحال است! کجا ما این‌جوری هستیم؟! "رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند" مصرعی در وصف امثال همین سید والامقام است که لابد بعد از سلام اول، با خود گفت: "اشکالی ندارد! فردا دوباره سلام می‌دهم، بلکه جواب داد!" و ۳۰ بار این سلام را تکرار کند تا دست‌آخر جوابی بگیرد! خدایی اگر شما بودید، تا چند سلام دوام می‌آوردید؟! همان سلام اول؟! فوقش تا سلام پنجم؟! و آیا کسی از بین شما خوانندگان عزیز هست که بتواند ادعا کند؛ من هم مثل ابوترابی ۳۰ شب تمام سلام می‌کردم به امید جوابی؟! الغرض! خسته نباید شد! مأیوس نباید شد! این‌قدر زود ناامید نباید شد! اما هرگاه و به‌خصوص در کار برای خدا، احساس کردید که بی‌فایده است، یاد کنید این ۳۰ سلام سید آزادگان دفاع‌مقدس را! متنم تمام! 

با تلخیص از: ح سین قدیانی

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۱۷ آذر ۹۸

نخل و نارنج

روس ها بی محابا دشمنی می کردند و انگلیسی ها ریاکارانه دوستی میکردند. روس ها خشم بر می انگیختند و انگلیسی ها اعتماد جلب می کردند.روس ها می قاپیدند و انگلیسی ها کلاهبرداری می کردند. روس ها غالبا اسلحه را زمین نمی گذاشتند و انگلیسی ها هرگاه لازم نبود،اسلحه را سردست نمی گرفتند.روس ها آتش می گشودند،حمله می کردند و وحشیانه سرزمین ها را زیر پوتین های بی ملاحظه شان لگدمال می کردند. انگلیسی ها اما می رفتند و می آمدند؛ آهسته و با لبخند ،جلسه می گرفتند و هدیه می آوردند و حرف می زدند و حرف می زدند و حرف می زدند؛ و آرام مثل موریانه ای که از درون ستون خیمه را بجود، نفوذ می کردند؛ اما وقتی قوه غضبیه بر شیطتنتشان غلبه می کرد، آتش می گشودند و وحشیانه می کشتند.

و تاریخ باید حکم کند که روس ها یا انگلیسی ها ، کدام یک بیشتر دندان به تن ایران کشیدند و زخم زدند.

                      ☆                    ☆                      ☆

این حرفها را شیخ اعظم؛ مرتضی انصاری خاتم الفقها می زند. کسی که زندگی پر فراز و نشیبی جهت تحصیل علوم و تدریس آن داشته است. یک داستان شیرین به قلم وحید یامین پور که متن ادبی بسیار زیبایی فراهم کرده است. باید بگم قبل از خواندن این کتاب فکر نمیکردم این قدر متن روان و زیبایی داشته باشه. گویی نویسنده با شیخ همراه بوده و داستان را نه از تخیل بلکه از دیده ها وام گرفته. کتاب " نخل و نارنج " زندگی یک عالم ایرانی است که آوازه اش فراتر از مرزهای جغرافیایی میرود. او که ارتباط با امام عصر و بسیاری حقایق دیگر دارد. حتی از قبل از تولد هم پر از اسرار است. توصیه میکنم کتاب رو حتما بخونید؛ ضرر نمیکنید اگر به داستان عالمان علاقه دارید.

                   ☆                  ☆                  ☆

طلبه جوان در نجف بدون لکنت خطاب به شیخ گفت: حضرت شیخ اعظم! اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است.تکیه مسلمین بر فریبکاران آن هم برای لقمه ای که حق آن هاست پستی و حقارت است و پستی و حقارت را برگزیدن آسان تر از طلب عزت و وقار است.بدترین درد مردم مشرق زمین این است که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد شده اند! گویا عهد بسته اند که هیچ گاه متحد و موفق نشوند و هماره در دشمنی بمانند.

  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۱۳ آذر ۹۸

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.