۲۱ مطلب با موضوع «سیاه نگاره» ثبت شده است

کارنامه دانشجو به شماره دانشجویی ۹۲۹۶۱۴۰۰

 

روال معمول اینه که در پایان هر ترم کارنامه ها و نمرات داده میشه برای دانشجویان و دانش آموزان. هرچند اساتید بالا برخی شان در زندان تشریف دارند و برخی برسر کار خود دیگر نیستند اما دیدن کارنامه ی دانشجوی مورد علاقه شان خالی از لطف نیست!

بذارین همین یک کارنامه برای مردم بمونه!!

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۶ اسفند ۹۹

خانه خرابی!

از تیمورلنگ سوال می‌کنند که 👇
چگونه امنیتی در کشور پهناور خود ایجاد نمودی که وقتی زنی با طبقی از جواهرات طول کشور را طی می‌کند

کسی به او تعرضی نکرده و جسارتی
نمی‌کند؟!
در جواب، جمله کوتاه ولی با تاملی
می‌گوید
در هر شهری که دزدی دیدم گردن
داروغه را زدم

⬛⬛⬛

روزی بهلول را گفتند
شخصی که دزدی کرده بود را گرفته اند

به نظرت باید چکارش کنند؟!

بهلول گفت
باید دست حاکم آن شهر را قطع کرد

همه با تعجب پرسیدند

چرا؟!
مگر حاکم دزدی کرده که دستش را
قطع کنند؟!

بهلول در جواب گفت
گناهکار اصلی حاکم شهر است که مردمش باید برای امرار معاش دزدی کنند

⬛⬛⬛

از امیر کبیر پرسیدند
در مدت زمان محدودی که داشتی چطور این مملکت رو از هرچی دزد پاک کردی؟!

گفت
من خودم دزدی نمی کردم و نمی گذاشتم معاونم هم دزدی کند

اونم از این که من نمی گذاشتم اون دزدی کنه، نمی گذاشت معاونش دزدی کنه و ...
تا آخر همین طور

اگه من دزدی میکردم تا آخر دزدی میکردن و کشور می شد دزدخانه همه هم دنبال دزد میگشتیم
و چون همه مون دزد بودیم هیچ دزدی هم محکوم نمی کردیم

و مردم هم گیج و ویج می شدند.

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۲۱ دی ۹۹

حقوق های نجومی

داشتم فکر میکردم وقتی قضیه حقوق های نجومی پیش اومد مسائل زیادی پیرامونش مطرح شد، اما جالب بود که هم گفتن تعدادش زیاد نیست که انگار اگر زیاد باشد عیب محسوب میشود و مقدار کمش عیبی ندارد و هم اینکه قانونی است!!! در واقع اینگونه مطرح شد که خلاء قانونی وجود دارد منتها ما نفهمیدیم که چرا خلاء ها همیشه سمت مدیران است؟ نمیشه یکبار هم سمت کارگر بیاید؟

حال آنکه اکثریت جامعه کارگری است و با احتساب خانواده های کارگری بیش از ۲/۳ کشور در پوشش زیست کارگری اند و با شنیدن حقوق های نجومی مدیران چه حس و حالی پیدا می کنند؟ چه فکری می کنند؟ آیا آن هم فکر میکنند که تعداد این مدیران کم است و حالا اتفاقی است که افتاده؟

از همه مهم تر سرنوشت حقوق های نجومی بود که اصلا نفهمیدیم چه شد؟ مثل ذغالی بود که خبرش گر گرفت و سرد شد و سوخت. البته اقداماتی شد مثل اینکه آمدند گفتند فاصله باید چنان و چنین باشد و این قانونی است ؛حال آنکه همان فاصله هم دور از عدالت اجتماعی است !! وانگهی مزایا و تبصره هایش آن قدر زیاد است که از اصل حقوق ها بیشتر است و اصلا کسی نمی پرسد آخر این همه مزایا و مزیت یک مدیر تاکنون باید نظام بهره وری ادارات کشور را صدبار شخم زده باشد اما قضاوت با خودتان که شخم زده یا خیر؟

همه اینها را گفتم تا اینکه مطلب زیر رو دیدم و اصلا منظومه فکری ام عوض شد و با خود گفتم اصلا ما چه کار داریم میکنیم و کجای کاریم؟ شما هم بخونیدش.

 

🔸در زمان شاه مى‏ خواستند در منطقه بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و باید ۳۵ خانه خراب مى‏ شد

🔹به اطلاع صاحبان خانه ‏ها رساندند که خانه شما را مترى فلان مقدار مى ‏خریم. هر کس اعتراض دارد، بنویسد تا رسیدگى شود

🔸هیچ‏کس به جز مرحوم شیخ حسینعلی راشد(واعظ مشهور) اعتراض نکرد. این جریان خیلى بر مسؤولین گران آمد، و گفتند: «فقط اینکه آخوند است، اعتراض کرده!» 

🔹بعد مرحوم راشد را دعوت کردند و آماده شدند براى اینکه به او حمله کنند و (خار) خفیفش نمایند

🔸راشد آمد و بعد از سلام و احوال‏پرسى از او پرسیدند که اعتراض شما چیست؟

🔹گفت: حقیقتش این است که این خانه را من سالها قبل و به قیمت خیلى کم خریده ‏ام و در این مدت زمان طولانى مخروبه شده و به نظر من قیمتى که شما پیشنهاد کرده‏ اید، زیاد است!

🔸من راضى نیستم از بیت المال مردم قیمت بیشترى براى خانه ‏ام بگیرم

🔹بهت و تعجّب همه را فرا گرفت و یکى از اعضاى کمیسیون که از اقلیتهاى دینى بود، از جا برخاست و راشد را بوسید و گفت:

🔅«اگر اسلام این است، من آماده ‏ام براى مسلمان شدن...» 

📚جرعه ای از دریا، ج۲، ص۶۵۸
 

حالا اما سوالم این شده که اسلامی که میتواند با اعمال مسلمانان اش دیگران را حتی مسلمان کند به چه روزی انداخته اند؟ اما با خود گفتم باز هم بهتر است دقیق تر شوم تا عمق فاجعه را بفهمم و چه کسی بهتر از علی بن ابی طالب میتواند کمک حال این اوضاع باشد؛ آنجا که میفرمود: این اموال که میبینی،نه مال من است نه مال تو، غنیمتی گردآمده از مسلمانان است...

یا در برخورد قاطعانه اش به قاضی منصوبش فرمود: به من خبر دادند که خانه ای هشتاد دینار خریده ای؛ ای شریح به زودی کسی سراغت می آید که به نوشته ات نگاه نمی کند و تو را از خانه ات بیرون کرده و تنها به قبر می سپارد. اندیشه کن که با پول حرام خانه را نخریده باشی اما اگر هنگام خرید خانه به نزدم می آمدی خانه را اینگونه میدادم: این خانه را فریب خورده آزمند،از کسی که خود به زودی از جهان رخت برمی بندد به مبلغی که اورا از عزت و قناعت خارج  و به خواری و دنیاپرستی کشانده خریداری کرده است.

و اما سخن آخر آنکه علی که مظهر رحم و محبت است در نامه به جانشین فرماندار بصره مینویسد: به خدا سوگند میخورم، اگر به من گزارش کنند که در اموال عمومی خیانت کرده ای،" کم یا زیاد"، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره شده و در هزینه عیال درمانده و خوار و سرگردان شوی.

حال تو خود بخوان از این مجمل...

 

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۲ آذر ۹۹

داستان ننه قربون (1 )

■ با شروع جنگ تحمیلی تکرار اتفاقی عجیب به چشم مردم اهواز می آید. آنها می دیدند که  سه شنبه هر هفته راس ساعتی خاص آتش سوزی در سه راه خرمشهر اهواز ایجاد می شود!

 با پیگیری مشخص می شود آتش سوزی مربوط به انبوه لباسهای رزمندگان است که به علت حضور رزمندگان در تمرین های سخت یا مانورها، جنگ در میدان نبرد ، شهادت یا مجروحیت رزمنده ی صاحب لباس، اکثرا خونین، پاره، مندرس و غیر قابل استفاده شده است.   

در این میان تیمی اولیه به سرپرستی مادر شهید حسین علم الهدی تشکیل شده و جلوی این هدر رفت و اسراف را می گیرد! این بانوان داستان عجیب خود را با تحویل گرفتن انبوه لباسها از نیروهای نظامی و شستشو و بازسازی دوباره آنها شروع می کنند. تا اینکه در زمانی کوتاه به علت حجم بسیار البسه رزمندگان و نیز استقبال دیگر خواهران، یکی از مکانهای عمومی شهر اهواز (معروف به چایخانه) را تجهیز کرده و در آنجا مشغول ترمیم و خیاطی و رفو و رنگ زدن و اتو و آماده سازی دوباره البسه ای می شوند که بدون حضور آنها چاره ای جز سوزاندن شان نبود!

و این شروع داستان ننه قربون است.

  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۹

حرف حساب

■ ابتدا این کلیپ را ببنید سپس متن را مطالعه کنید؛

1: پیرمرد کشاورز طبسی در مقابل وزیر کشاورزی ایستاده و بدون ملاحظات اداری در کمال اعتماد به نفس از وضعیت مدیریت کشاورزی و شرایط بازار گوجه فرنگی گلایه می کند!

2: نکته قابل توجه برای شما لحظه خداحافظی است که دستی به شانه وزیر می زند و می گوید: 
خودتان می دانید و مملکتتان! (احساس "دیگری" بودن) 

3: این کشاورز مهمترین زمان ارائه درد دل خود را به دو بیت اختصاص داد که برای بسیاری نامفهوم است. اما شعری که او نتوانست کامل اش را ارئه دهد این است؛

این چه شوریست که در دور قمر می بینم 
همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایام 
علت آنست که هر روز بتر می بینم

ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است 
قوت دانا همه از خون جگر می بینم

اسب تازی شده مجروح به زیر پالان 
طوق "زرین" همه بر گردن "خر" می بینم

دختران را همه در جنگ و جدل با مادر 
پسران را همه بدخواه پدر می بینم

هیچ رحمی نه برادر به برادر دارد 
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کن 
که من این پند به از گنج و گهر می بینم

4: کشاورزان، دامداران، عشایر، و روستانشینان (مستضعفان) در کشور ما "رسانه" ندارند!

● یاسر عرب

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۲ ارديبهشت ۹۹

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.