۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربازی» ثبت شده است

کاچی به از هیچی

یک سال و اندی از آخرین خاطره ای که مربوط به خدمتم بود و تو بلاگ نوشتم میگذره. اما خاطره زیاده ولی مجال نوشتن کم... حالا باز خواستم دوباره یه خاطره جمع و جور دیگه بنویسم.

آموزشی که بودیم یکی از بدبختی هاش واسه ما مرخصی وسط آموزشی بود. یعنی 40 روز گذشته بود و یک هفته بود که وعده مرخصی رفتن رو میدادن. خلاصه اینکه یه روز که مثل همیشه رفتیم برای نماز ظهر به جماعت موقع دعا گردان ما نخوندن( البته اصلا هماهنگ شده نبودا؛ کسی اصلا دل و دماغ نداشت از بس وعده سر خرمن دادن ) و فرمانده گردان هم خیلی حساس بود به این موضوع( به جورایی پای آبروش وسط بود ).

خلاصه اون فرمانده گردان اشاره کرد که بذارید نماز تموم بشه، بالاخره که از این جا میریم بیرون( یه جورایی قیافه اش میگفت: پوستت تون رو میکنم ) 

سرتون رو درد نیارم، ما رو برد تو میدان و با دمپایی اونم وسط برفا مدام بشین پاشو داد... ولی انصافا آخرش شیرین بود...

چون بعدش مرخصی رو بهمون دادن... هرچند واسه ما مرخصی ای نبود بیشتر شبیه بدو بایست تا خونه بود ولی بهرحال کاچی به از هیچی .


  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۶ فروردين ۹۸

مخالفان خط مقدم سربازی

بسیاری از علما مخالف قانون نظام وظیفه عمومی بودند!


✅یکی از قوانینی که اکنون در ایران با جدیت دنبال می‌شود قانون سربازی است. این قانون مصوب زمان رضاشاه است. رضاشاه که می‌خواست ارتش‌های قبیله‌ای و عشیره‌ای را حذف کند در اقدامی تقلیدی از کشور‌های اروپایی، قانون نظام وظیفه عمومی را تصویب کرد.

✅ این قانون در آن زمان با مخالفت علما و مراجع روبرو شد. از جمله آیت الله نورالله اصفهانی که مخالفت با قانون نظام وظیفه را در راس اهداف شش‌گانه قیامش علیه رضاشاه قرار داد. هر چند که سرانجام به واسطه شهادتش این مخالفت ناکام ماند.

✅ قیام آیت الله نورالله اصفهانی و اهداف آن با تایید علما و مراجع آن زمان مانند آیه الله العظمی شیخ ابوالحسن اصفهانی، آیت‌الله بهبهانی، میرزا هاشم آشتیانی و شهید مدرس همراه بود.

✅ شهید مدرس نیز در مجلس مخالفت خود را ابراز داشت و در نطق خود با اشاره به خاطرات اقامت هشت ساله‌اش در بین النهرین (عراق) این قانون را از دلایل نارضایتی مردم عراق از دولت عثمانی دانسته و فرمود: «بالاخره مملکت را گرفتن قشون عمومی از دست عثمانی به در برد. چون خلاف طبیعت مردم بود.» همچنین اعضای حوزه علمیه تهران در نامه‌ای به آیت الله نورالله اصفهانی ضمن حمایت از قیام ایشان، تاکید می‌کنند که «تمام آقایان حجج اسلام و حصون ایمان دامت برکاتهم از امورات شخصیه و مشاغل نوعیه خود دست برداشته‌اند و متفقا به کلمه واحده در مقام… جلوگیری از هر قبیل قوانینی که به خلاف قوانین مقدسه اسلام وضع شود قیام و اقدام دارند، بالاخص در قضیه نظام اجباری که فوق العاده از تحمل خارج و طاقت فرساست. امید است که به همم عالیه آن ذوات مقدسه[ائمه اطهار] و جدیت کامله و پافشاری، رفع و دفع این قانون جابرانه و خانمان ویران‌کن شود.» ( مراجعه شود به کتاب‌ اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، موسی نجفی، صفحات ۲۶۸-۲۴۲) ...

✅ اکنون با گذشت حدود هشتاد سال خانمان ویران کنی و مضرات این قانون ، ازجمله تاثیر منفی آن بر مهاجرت نخبگان ، ازدواج و اشتغال آشکار شده است، و در حالیکه در کشورهای مهد سربازی این قانون برداشته شده است، جای این سوال باقی است که چرا این قانون در نظام جمهوری اسلامی ایران همچنان به قوت خود باقی است؟!؟ یعنی ما بعد از هشتاد سال نمیتوانیم ایده جدیدی برای امنیت کشور بدهیم؟


✅ وجود داعش و آمریکا و امنیت مرزها جای خود دارد!  اما خبر داریم در سربازی چه میگذرد و خبر داریم چه آسیبهایی ایجاد میکنه ... راه های بهتر همیشه وجود داشته و دارد...

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۰ فروردين ۹۷

مرغ عزا و عروسی


دو شهید سرباز در فاصله ده روز....یکی حسن ارحمی 18 ساله اهل روستایی در اطراف تایباد که در نوار مرزی میرجاوه سیستان و بلوچستان به شهادت رسید و دو شب پیش هم رضا مرادی علمدار در حمله اتوبوسی دراویش به ماموران...
اینها را در کنار شهادت 7 سرباز مرزی میرجاوه در اردیبهشت امسال و 5 سرباز مرزی چالدران در آبان 96 بگذارید. اینها فقط گوشه ای از مظلومیت این قشر است و آمارها به اینجا ختم نمیشود... در همه این حوادث که هرسال تکرار میشود بی تدبیری و بی توجهی به این قشر است. قشری که به زور و با حقوقی بسیار ناچیز آورده شده و نهایتا...
یاد شعری از محمدکاظم کاظمی افتادم که حقیقتا وصف حال درستی است از امروز سربازان...

این پیاده می‌شود، آن وزیر می‌شود

صفحه چیده می‌شود، دار و گیر می‌شود

این یکی فدای شاه‌، آن یکی فدای رُخ‌

در پیادگان چه زود مرگ و میر می‌شود

فیل کج‌روی کند، این سرشت فیلهاست‌

کج‌روی در این مقام دلپذیر می‌شود

اسپ خیز می‌زند، جست‌وخیز کار اوست‌

جست‌وخیز اگر نکرد، دستگیر می‌شود

آن پیاده ی ضعیف ،راست راست می‌رود

کج اگر که می‌خورَد، ناگزیر می‌شود

هرکه ناگزیر شد، نان کج بر او حلال‌

این پیاده قانع است‌، زود سیر می‌شود

آن وزیر می‌کُشد، آن وزیر می‌خورد

خورد و برد او چه زود چشمگیر می‌شود

ناگهان کنار شاه خانه‌بند می‌شود

زیر پای فیل‌، پهن‌، چون خمیر می‌شود

آن پیاده ی ضعیف عاقبت رسیده است‌

هرچه خواست می‌شود، گرچه دیر می‌شود

این پیاده‌، آن وزیر... انتهای بازی است‌

این وزیر می‌شود، آن به‌زیر می‌شود 

  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲ اسفند ۹۶

آدم های عجیب


از عجایب خدمت و خصوصا آموزشی ادم هایی بودن که با اونها برخورد میکردی. واقعا جالب بود و البته خیلی عجیب و غریب... چند تا نمونه جالب اش رو میگم براتون.
یه بنده خدایی تو گروهان ما بود که ظاهرا یه کمی از نظر ذهنی آمادگی خدمت رو نداشت و خب طبیعتا هرچی بهش میگفتن اون کار خودش رو میکرد، آخرش هم نفهمیدیم بعد آموزشی تکلیفش چی شد. یه دفعه با فرمانده بحث اش شد سر انجام یه دستوری. این هم دو تا خشاب قرص خورد که بعدش بردنش معده اش رو شستشو دادن. یه همچین آدمی بود از اون طرف خیلی عجیب بود که همین آدم انگلیسی رو مثل بلبل صحبت میکرد و اصلا خبر انگلیسی شبکه خبر رو ترجمه میکرد. یعنی واقعا زبانش عالی بود. ما که نفهمیدیم دقیقا این بنده خدا قاطی کرده بوده یا خودش رو زده بوده به اون راه. 

            ****************************************

یه بنده خدای دیگه ای که تو یه گروهان دیگه بود و ظاهرا وضع خیلی مناسبی برای رژه نداشت چون پاهاش مشکل داشتن. خلاصه این بنده خدا رو با این وضع اش پزشکا تایید میکنن که میتونه بره سربازی، که این خودش جای سوال و اندکی تامله!!!
از اون طرف این وقتی رژه میرفت قشنگ عقب می افتاد و کلا رژه خراب میشد... فرمانده بهش فشار می آورد و اونم واقعا نمیتونست این رژه رو بره پا به پای بچه های دیگه... تا اینکه یه روز ظاهرا رئیس بهداری پادگان میبینه این رو و بعدش با معاینه متوجه واقعیت میشه و نهایتا بعد از 26 روز حضور بیخودی در پادگان اون رو معاف کردن از خدمت.... چرا همون اول این کار رو نکردید؟؟ آزار دارید؟ تو این قضیه دکتر معاینه واقعا آدم عجیبی بوده، موافقید؟
             (((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))

اینم آخریش که مربوط میشه به یکی از بچه های گروهان خودمون که به جرات " پدر تلفن " لقب گرفته بود. حالا چرا؟؟ 
قضیه از این قراره که یه تلفن رو اختصاص دادن برای هر گروهان. البته یک طرفه و فقط از بیرون میتونستن زنگ بزنن. یکی رو هم گذاشتن مسئول تلفن. حالا از روز دوم آموزشی واسه اون بنده خدا تلفن میزدن. اولش طبیعتا عادیه. ولی وقتی 10 روز پشت سر هم تلفن بزنن و بعضی روزها چند بار تماس بگیرن اونم در هر تماس یه نیم ساعتی صحبت کنه حداقلش؛ شما باشین چی میگین؟
مگه گوانتانامو رفته ؟؟ اومده آموزشی دیگه... حالا اصلا معلوم نیس چطوری ممکنه آدم هر روز نیم ساعت از حوادث روزش بگه و حرف برای گفتن داشته باشه؟ دیگه به جایی رسید که بچه ها تلفن که میخورد میگفتن فلانی بیا اگه با تو کار نداشت اون موقع بریم آدمی که باهاش کار داره رو صدا کنیم.
  • یه پلاک
  • جمعه ۲۹ دی ۹۶

دفترچه خاطرات 1

■ از اینجا به بعد خاطرات سربازی رو موضوعی تعریف میکنم و هر سری در مورد یه قسمت یا اتفاق مینویسم...

♢ آب آموزشی

... برای کسانی که اهل شهرهای سردسیری مثل مشکین شهر یا اردبیل هستند راحت تر قابل تصور است که سرمای کوه سبلان یعنی چه؟ سرمایی که آب را تبدیل به استالاگمیت و استالاگتیت میکرد. واقعا قضای حاجت و استحمام و حتی آب خوردن و ظرف شستن کاری بس دشوار بود. از سرویس بهداشتی هاش میگم که از سر شب تا فردا صبحش آبی نداشت چون کلا یخ زده بود بخاطر همین 24 ساعته باز بود و آب میرفت تا یخ نزنه. از اون طرف خوردن همچین آبی مثل این بود که خنجر تو گلوی خودت دارد میکنی!!

شاید فکر کنید اغراقه ولی حقیقت همینه. دیگه شستن ظرفها تو همچین آبی قابل تصوره چه قدر سخته...

♢ ساعت بیداری

اونایی که آموزشی بودن میدونن یعنی چی... میان ساعت 4 صبح بیدارمون میکردن، از اون طرف 9 و نیم خاموشی بود. حالا ما بخت باهامون یار بود که صبحگاه داشتیم فقط، دیگه به خاطر زمستان شامگاه نداشتیم چون روز خیلی کوتاه بود و وقت نبود... حالا تصور کنید که صبح چراغ زدند درحالی که شما از خواب هیچ لذتی نبردید، تازه اگه نگهبان هم نباشید وگرنه که کلا خواب مفیدی ندارید... حالا تو اون سرما باید بری دست و صورت رو بشوری با اون آبی که توصیفش رو گفتم تازه اگه یه کم دیر کنی میری تو صف سرویس که معلوم نیست کی دربیای از اونجا ... حالا بعدش میرفتیم انکادر کنیم و صبحانه بخوریم... این انکادر خودش یه داستان داره که بعدا میگم... ولی سربسته میگم که بیچاره میکرد ما رو تا انکادر کنیم تخت هامون رو. خیلی اوقات هم باعث میشدصبحانه رو تو راه یا آسایشگاه بخوریم... خیلی وقت گیر بود.... به جورایی انگار کار تخصصی بود! من واقعا از انکادر کردن متنفر بودم و هستم :)

  • یه پلاک
  • شنبه ۲۳ دی ۹۶

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.