تا همین 20 سال پیش تلفن همراه هیچ جایی در زندگی ما نداشت. باورش شاید اگر 100 سال دیگر بگذرد برای آیندگان سخت باشد! این که هر کدام از ما چقدر با آن کار می کنیم و چه زمانی را با آن می گذرانیم در گیر و دار شبکه های اجتماعی گم شده است.
شبکه هایی که البته حسن هایی هم دارند، اما شاید بزرگترین عیب شان اعتیاد به آن هاست. 30 ثانیه فکر کنیم که امروز چقدر لازم داشتیم با گوشی کار کنیم، آن وقت می فهمیم که خیلی از این وقت ها را بی خودی از دست داده ایم. من خودم دیروز که گوشی همراهم نبود، وقتی در جایی گرفتار شدم که مجبور بودم صبر کنم تا زمان بگذرد، احساس کردم که باید گوشی ام باشد تا با آن وقتم را بگذرانم. اما دریغ که نبود...
با خودم فکر کردم که حالا که نیست،پس چه کار کنم؟ نشستم به شمردن ماشین و تماشای باغبان پارک و فکر کردن به اطراف خودم . با خودم گفتم که خیلی از روزها همین صحنه ها رو می دیدم ولی امروز انگار برام تازگی داره. شاید آن باغبان را تا دیروز فقط یک کارگر ساده می دیدم که دارد آب می دهد به چند گل کنار جاده. ولی وقتی با دقت نگاه کردم متوجه شدم که امروز همان باغبان شاید کمی هم عشق و علاقه چاشنی کارش باشد، بی انصافی است که هر چیزی را ساده نگاه کنیم.
خلاصه وقتی رسیدم سروقت گوشی ام؛ با خودم فکر کردم که اگر یک روز را بدون آن سپری کنم، چه روزی می شود؟؟ خوش می گذرد یا اصلا نمی گذرد؟
روز بدون گوشی شاید، روزی در جهان ثبت جهانی شود. شاید معتادان عزیز به این مخدر جدید و همه گیر روزی قبول کنند این وسیله هم مانند وسایل دیگر باید بخشی از زندگی ما را سامان دهد نه همه را.
امیدوارم خودم و همه دوستانی که به نوعی حس می کنند زیاد یا کمی زیاد از گوشی استفاده می کنند بتونند خودشون رو راضی کنند که ترک کنند این بلیه ی (نه همیشه) قرن 21 رو. شاید باید دانشمندان برای این هم واکسنی دیجیتالی خلق کنند که ویروسش همه را نگیرد. شاید:)