۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «الگو» ثبت شده است

بدحجابِ انقلابی

یکی از دوستان تماس گرفت که خانمی تمایل دارد در منطقه بشاگرد درمانگاه بسازد و دنبال یک گروه جهادی است. 
در محل کار و شرکت خیّر وعده کردیم. خانمی 30 تا 35 ساله که به جهت حجاب از کارمندهایش بدتر بود به استقبالم آمد. به دل گفتم آخه من به اینجا چه کار؟!
معطل نکردم؛ از بشاگرد گفتم. اینکه فلان روستا خوابگاه نیاز دارد و ... که پرید میان صحبتم: "راستش من تمایل دارم در روستای اهل سنت یک درمانگاه یا مدرسه بسازم" 
در دلم گفتم ای داد بیداد. بازهم ژست های روشنفکری. گفتم مختارید اما چرا؟ خیلی ساده گفت: "به دو دلیل. اول اینکه شیعه باید به اهل سنت محبت کند و دوم هم اینکه بسیاری ازین تکفیری ها از مناطق سنی نشین فقیرند. اگر ما کمک کنیم، تکفیری ها کمتر می توانند آنجا فعال شوند." احتمالن حیرت من در آن لحظه حدس زدنی است. 
گذشتیم. تا اینکه گفت: "راستش ماجرا فقط همین هم نیست. من احساس می کنم حقی گردنم است." با تردید از گفتن یا نگفتن ادامه داد: " مدتها پیش فرصتی پیش آمد کربلا روم. از سفر که برگشتم خواب عجیبی دیدم. یک نفر در خواب اسم دو نفر نیازمند را آورد که لازمست توسط من عازم کربلا شوند. هر دو را می شناختم. صدایشان زدم و ماجرا را شرح دادم؛ که یکی از آنها با اشاره به دیگری گفت فلانی اهل سنت است و کربلا نمی رود. گفتم اشکال ندارد. هر طور خواستید خرج کنید...پول را دادم و هردو اتفاقن راهی کربلا شدند... نمی دانم در کربلا چه گذشت اما هرچه بود نفر دوم شیعه برگشت."
حرفی نمانده بود؛ جز شگفتی و بهجت درونیم.
اجرائی تر سخن گفتیم تا اینکه رسیدیم اینجا: "من از روزی که این شرکت تولیدی را تاسیس کردم با همکاران عهد بستیم 3 درصد درآمد شرکت -و نه سود- را خرج کار خیر کنیم."
در ادامه از قرار دیدنی شان گفت: " با همکارها قرار گذاشتیم که این کارخیر جمعی است. همه با هم شریکیم. این بچه ها می دانند که هرچه بیشتر کار کنند، بیشتر به دیگران کمک می کنند. همین قرار باعث شده با انگیزه بیشتری کار کنند." عجب؛ یک کار خیر جمعی و روش اخلاقی و انسانی برای رشد بهره وری در تولید.
بیرون از شرکت با خودم گفتم:"اگر بدحجابی نقص است، ظاهرگرایی هم نقصی بزرگی است. چه بسا امثال این خانم که از امثال من متدین ترند و انقلابی تر"
برای قضاوت بدحجابی لازم نیست نقص را نبینیم؛ اما به داشته ها و شاخص های مهمتر آدمها توجه کنیم... جامعه ما متدین است.

 

+ به روایت محسن مهدیان

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۲ بهمن ۹۸

الگو


. یکم. به مردم می گوئیم سلبریتی ها الگو نیستند. خب؛ الگویی که ما معرفی می کنیم چه کسانی اند؟ آیت الله بهجت، علامه جعفری، شهید مطهری یا ...؟
هر آدمی در زندگی شخصی دنبال الگوست. اما آدم ها به طور طبیعی سراغ الگوئی می روند که احساس کنند می توانند شبیه او باشند. 
اغلب الگوهائی که ما معرفی می کنیم خارج از دسترس مردمند. شهدا را هم که معرفی می کنیم گوئی یک شهید زنده را توصیف می کنیم. گوئی از روز اول شهید به دنیا آمده اند. خب جوان امروز چطور باید با این الگوهای آسمانی ارتباط بگیرد؟
.
🔹دوم. سالها پیش با حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. همیشه فکر می کردم چطور می شود او را به عنوان یک الگو قابل اعتنا به جامعه معرفی کرد. حسین ملک را خیلی ها به بزرگترین واقف تاریخ می شناسند. خیلی ها هم دقیق ترند و او را به ابر واقف فرهنگی می شناسند. 
حسین ملک ویژگی های منحصر به فردی داشت. ناب ترین کتابخانه تهران را با معماری اسلامی در دل بازار تاسیس می کند و هر روز دستور می دهد از چلوکبابی شمشمیری برای کتابخوان ها ناهار بیاورند و خودش هم بالای سفره می نشست که اهالی کتاب و کتابخوان زیاد شوند. 
باغ ملک آباد مشهد را اهدا کرد و خودش درخت میوه می کاشت تا مردم در این باغ تفریح و از سایه و میوه درختان استفاده کنند. برخی معتقدند حجم موقوفات ملک به قدری است که تنها در مشهد، آستان قدس را می توان با دو سازمان وقفی در نظر گرفت. یکی اوقاف عمومی و دیگری سازمان وقف حسین ملک.
روضه اش ترک نمی شد. آخر عمر که گوشش سنگین شده بود، یک مداح به خدمت گرفته بود تا هر روز در گوشش روضه بخواند. 
از طرفی به حمیرا و هایده یا خواننده دیگری(تردید از من است) گفته بود چقدر می گیری برای شاه بخوانید؟ من بیشترش را می دهم دیگر پیش شاه نروید و برای من بخوانید. 

خاطره آخری را هم با دقت نقل کردم تا درباره ملک دچار اشتباه نشوید. ملک یک انسان خیالی و آسمانی نبود. عادی و زمینی بود. راز الگو بودن ملک نیز همین است. هرکس با ملک آشنا شود و از زندگی اش بداند، احساس نزدیکی به او می کند. احساس می کند می تواند ملک شود. 
این مقدمه را گفتم برای یک اشاره کوتاه.
حسین آقا ملک بدون نقص نبود؛ اما یک الگوی قابل دسترس است. مثل او دهها نفر قابل فهرست اند.
.
🔹سوم. قهرمان هایی که ما به صورت رسمی به جامعه معرفی می کنیم، فاصله شان از جامعه زیادست. مردم احساس می کنند دستشان به آنها نمی رسد. برای الگو سازی باید سطح بندی داشت. لازم نیست برای الگو سازی اول سراغ آیت الله بهجت رویم.


+ به قلم : محسن مهدیان

  • یه پلاک
  • جمعه ۲۰ دی ۹۸

نسل بی الگو

تمدن ایرانی اسلامی ما پر از الگوست


لبریز از قهرمان است

سرشار از آدم های بزرگ در عرصه علم و کیاست و رزم و شجاعت و عشق و لطافت و هنر و ظرافت است.

وبا این همه نتوانسته ایم که این معادن طلا و نقره و این شمش های گرانقیمت را به انگشتر و گوشواره و النگو و دستبند و.... تبدیل کنیم و پشت ویترین ارائه های دلپذیر قرار دهیم و از آنها به قدر نیاز نسل جدید ، فیلم و انیمیشن بسازیم .
آنوقت مدل های جعلی و پر ضرر و البته جذاب از طریق فیلم و انیمیشن و کارتون و عروسک و بازی و.... آمده اند و تا ته ذهن و باور بچه‌ هایمان جاخوش کرده اند 
این درد صدالبته درمان دارد

اول باید حس خودباوری را تقویت کنیم
بعدا باید اندیشمندان غمگساری کنند و فضای فرهیختگی را همراه کنند
بعدش هنرمندان دست به کار تولید آثار هنری بشوند
آنگاه بازار و چرخه عرضه و فروش باید دسترسی ها را آسان کند
سپس همه با صبوری و امید و توکل منتظر جوانه زدن این بذرها شویم

ودر نهایت باغ باور های نسل جدیدمان ، آباد خواهد شد والا همین خزان خودباختگی و غریبگی با خویش و البته کم کم حتی عناد با فرهنگمان در راه خواهد بود.

از بچه ها پرسیده میشود که قهرمان تو کیست؟ و بچه طبعا جواب میدهد که مرد عنکبوتی و هزار شخصیت خارجی. از رستم و سهراب و آرش و تختی و دیگر قهرمانان بی اطلاع است؛ حتی اسمشان را هم نشنیده اند. کوتاهی بزرگی در حق کودکان شده که تاوانش را خودمان پس میدهیم. 

هنوز میتوان کاری کرد...

  • یه پلاک
  • جمعه ۶ مهر ۹۷

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.