۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ناصر فیض» ثبت شده است

مثنوی هفتاد "من"

  •  
  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

نزدیک ته خیار


شهری است پر از دکتر و استاد و مهندس
در کار خود البته برند و همه شاخص

آن رانت نخواران بنامی که ندارند
یک جو به زخارف،به ذخایر هوس و حس

جمعی متنفّذ به تظاهر متنفّر
از غاصب و از قاسط و از مارق و ناکث!

آن گِل به در شغل خود از هول بگیران
از شدت خدمت همه مسئول و مؤسّس

دیر آمدگانی که رساندند به هر حال
خود را به رفاه از قِبَل هن‌هن و فس‌فس

از بر سر هر مائده،بی قاعده خوردن
شد فایده‌شان،خواب و خور و خِرخِر و خس‌خس

دریا همه شد ماهی و از آن همه ماهی
یک فلس ندادند به یک آدم مفلس

دریا که زمانی به خودش دیده، نهنگی
شرمنده شده عاقبت از حضرت یونس

دریا که اگر خسته کنارش بنشینید
از دور چنان‌اید که انگار دو مونس

دریا که بسی شاعر خوش ذوق،شد از آن
در مقطع اشعار به دریا متخلّص

از مفلس اگر زود گذشتیم، در این بیت
میگویم اگر چند به تکرار ز مفلس/

این آدم مفلس همه جا هست دمِ دست
یک شخص به عنوان نمونه خود مخلص

اسرار مگو را چه بگوییم، که امروز
هم نُقل محافل شده هم نَقل مجالس

چون نَقل مجالس شده گفتیم مجالس
می‌گفتم اگر بود به یک مجلس، مجلس

ما را چه شد آخر، به چه تدبیر رسیدیم
از شخص مدرّس به اتوبان مدرّس

بر وعده‌ی کامل که وفا نیست در این عصر
دیگر چه توقع کنی از وعده‌ی ناقص

هر جا بروی، کلکته،قم،یزد،بنارس
از شاخه نیفتد به زمین میوه‌ی نارس

این قاعده‌ی میوه‌ی نارس همه جا هست
در کشور جمهوری چین ، کشور تونس

پیمان بدی بود چه بهتر که شکستند
تا چند بمانیم بر این عهد موسوس

فرجامِ دل بنده شد از قصّه‌ی برجام
مانند خیاری که شود از وسط‌اش نص!

زر کردن مس پیشکش، از دولت مسئول
اعجاز همین بس که طلا را نکند مس

این شعر که بی شائبه شایسته‌‌ترین است
شاید! شود آویخته از سر در گینس


شعر از:  ناصر فیض

  • یه پلاک
  • شنبه ۱۷ فروردين ۹۸

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.