۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

یک ایده ساده

‌ به دلیل بحران مالی که چند سالی ست گریبانگیر اقتصاد کشورهای اروپایی  شده، دولت هلند تصمیم میگیرد کتابخانه های شهری را ادغام کند! 

اما عکس العمل مردم بسیار جالب است، مردم تصمیم میگیرند، قفسه های کتاب خود که کمتر استفاده میکنند را جلوی خانه یا مدرسه یا مکانهای عمومی میگذارند... فرصتی فراهم میشود که دیگران از این امکانات استفاده کنند ... حتی ممکن است دیگران کتابی به آن اضافه کنند یا کتاب هایتان را با یکدیگر معاوضه کنید...

.

یک ایده ساده و شریف میتواند به اقتصاد یک کشور کمک کند ...

.

 چقدر ما به جای غر زدن، دنبال باز کردن یک گره هستیم؟!؟

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۸ اسفند ۹۶

همان لبخند همیشگی :)

خیلی وقت بود که کتابی رو معرفی نکرده بودم؛ از کتابهایی که خودم خوندم و لذت بردن از خواندنش.

... صداش می زدند میرزا محمد. گاهی میرزا، گاهی محمد. از همان اول بلد نبود لبخند بزند، فقط بلد بود زندگی کند. زندگی برای او با رنج همراه بود. با زخم. آدم زخمی یا می نالد یا درد زخم اش را تحمل می کند. گاهی هم می رود فریادش را در خلوت می زند تا کسی نبیند، کسی نشنود، کسی رنج اش را نفهمد. آنی که به زخم خودش لبخند می زند، خیلی با خودش جنگیده و دل پرخونی دارد. میرزا محمد این طور آدمی بوده. هر کس او را به یاد آورده، هر چه که از او می دانسته، با لبخندی روایت کرده که از او ، پیش او به یادگار مانده بوده. میرزا محمد توانست با همین لبخندهایی که خیلی شبیه لبخندهای ماست، یکی از زمینی ترین آدم های روزگار خودش باشد. منتها تنها فرق اش با خیلی هامان در این است که با همان لبخندها توانست از زمین دل بکند.

《 همان لبخند همیشگی 》می خواهد این راز را با شما در میان بگذارد.


☆ همان لبخند همیشگی

چاپ دوم / 92

انتشارات روایت فتح

قیمت: 12500 تومان

● توصیه میکنم این کتاب رو بخوانید چرا که شما قطعا با این مرد چند روزی را زندگی میکنید و از دریچه نگاه او به بیرون نگاه میکنید.

این کتاب 352 صفحه و شامل روایتهای افراد مختلف از محمد بروجردی است که خط داستانی خوبی دارد. فصل آخرش دردآور است، باید خودتان بخوانید، ولی سربسته میگویم که کسی مثل او را که آنقدر خدمت کرده را از خود دور میکنند و برایش دردسر درست میکند، همه مسئولیت هایش  را میگیرند و او را به نوعی تبعید میکنند آن هم بعد از این همه مشکلات اما او چه میکند؟؟ شما بودید چه میکردید با کسانی که شما را نمیخواهند و برایتان اهمیتی قائل نیستند؟ پاسخ هایتان در کتاب است.

  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۰ دی ۹۶

چند پلان کوتاه از پایتخت

امروز با خودم قصد کردم که سراغ نمایشگاه نوشت افزار ایرانی_اسلامی در خیابان حجاب برم. این وسط اتفاقاتی افتاد که فکر کردم هر کدوم یه پلان شهری از تهران اند.

پلان اول● در مسیر رفتن به نمایشگاه در روبروی همان خیابان نمایشگاه، پیرمردهایی رو دیدم که بعید بود از خستگی زیاد روی ستون های دیوار استراحت می کردند و در واقع خواب بودند، شاید کارتن خواب بودن. به شخصه خیلی ندیدم، اما واقعیت انکار ناپذیری اند.

پلان دوم● نمایشگاه خلوت بود؛ شخصا انتظار بیشتری داشتم ضمن اینکه غرفه ها هم خیلی جالب نبودن چه از نظر کمی و چه کیفی، البته تلاش شان قابل ستایشه ولی هنوز خیلی فاصله داره با اون چیزی که باید باشه. یه چیز دیگه هم اینکه ما نفهمیدیم وسط خودکارهای ایرانی خودکارهلی آلمانی چی کار می کردن. شاید آلمان جزء کشور ماست :)

پلان سوم● رفتم انقلاب تا کتاب بخرم، واقعا بعضی کتاب فروش های خیابونی خیلی جالب اند، بهش میگی میشه این نایلون رو باز کنم تا کتاب رو بخونم ببینم چطوریه، میگه نه(با عصبانیت) تازه میگه ؛ اگه میخوای بخری همین طوری بخر...اخه شما قضاوت کنید اینطوری اصلا میشه کتاب خرید؟؟!!! واقعا که بعضی ها اومدن تو کارهایی که حتی یک سلول بدن شون هم تو اون کاره وارد نیست چه برسه به اینکه بگیم گروه خونی طرف به این کار نمیخوره.
پلان چهارم● بچه های کار، تو مترو باچند تا شیشه پاک کن و فرچه، خوشحال(به ظاهر) و در دل(؟؟) خدا میدونه. 
پلان پنجم● گربه های شهری، امان از اینا که دیگه دنبال آدما هم میان قشنگ،یعنی فک کنم لازم باشه شلیک هوایی کنیم برای فراری دادن شون، پیشنهاد میکنم مرکز امار توی امارگیری هاش آمار گربه ها و موش های شهر هم بگیره،ببینیم جمعیت شون واقعا چقدره، خیابونی نیست که چند تاشون رو نبینی!!
پلان ششم● من واقعا نمیتونم در مورد کتاب خودم رو کنترل کنم،اتفاقی چشمم به کافه کتاب سوره مهر در انقلاب خورد، هرچند تخفیف نداد اصلا بهم:(  ولی با این حال بازم یه چند تا کتاب گرفتم. مثل گریه های امپراطور از فاضل نظری رو.

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۱۹ شهریور ۹۶

نامیرا

چند وقت پیش رفته بودم شهر آفتاب برای نمایشگاه کتاب. شنیده بودم انتشارات نیستان کتابهای جالبی داره. مخصوصا رمان هاش که عالین. برای اونایی که اهل رمان هستن میخوام امشب یکی از کتاب هایی رو که خودم خوندم معرفی کنم.
کتاب نامیرا نوشته صادق کرمیار  که به شکل یک رمان زیبا، وقایع کربلا را در هفت فصل روایت می کند.
 البته کتاب بیشتر حول محور شخصیت محوری داستان می چرخد و در همین راستا روایت گر حوادث کوفه است.
خواندن همچین رمان جالبی رو به همه دوستان توصیه می کنم.


* پی نوشت؛ به نظرم نمایشگاه کتاب تهران خیلی هم در قیمت کتاب به صرفه نیست؛ همین انقلاب میتونی همون کتابهای نو رو با قیمتی کمتر بخری. خودش یه نمایشگاه دائمی هست :)

* پی نوشت دوم؛ میخواستم بخشی از متن این کتاب رو بیارم؛ ولی گفتم شاید روح نویسنده راضی نباشه. اون وقت بگن روح حق تالیف مثل روح برجام زیرپا گذاشته شده.
  • یه پلاک
  • دوشنبه ۲۳ مرداد ۹۶

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.