روس ها بی محابا دشمنی می کردند و انگلیسی ها ریاکارانه دوستی میکردند. روس ها خشم بر می انگیختند و انگلیسی ها اعتماد جلب می کردند.روس ها می قاپیدند و انگلیسی ها کلاهبرداری می کردند. روس ها غالبا اسلحه را زمین نمی گذاشتند و انگلیسی ها هرگاه لازم نبود،اسلحه را سردست نمی گرفتند.روس ها آتش می گشودند،حمله می کردند و وحشیانه سرزمین ها را زیر پوتین های بی ملاحظه شان لگدمال می کردند. انگلیسی ها اما می رفتند و می آمدند؛ آهسته و با لبخند ،جلسه می گرفتند و هدیه می آوردند و حرف می زدند و حرف می زدند و حرف می زدند؛ و آرام مثل موریانه ای که از درون ستون خیمه را بجود، نفوذ می کردند؛ اما وقتی قوه غضبیه بر شیطتنتشان غلبه می کرد، آتش می گشودند و وحشیانه می کشتند.
و تاریخ باید حکم کند که روس ها یا انگلیسی ها ، کدام یک بیشتر دندان به تن ایران کشیدند و زخم زدند.
☆ ☆ ☆
این حرفها را شیخ اعظم؛ مرتضی انصاری خاتم الفقها می زند. کسی که زندگی پر فراز و نشیبی جهت تحصیل علوم و تدریس آن داشته است. یک داستان شیرین به قلم وحید یامین پور که متن ادبی بسیار زیبایی فراهم کرده است. باید بگم قبل از خواندن این کتاب فکر نمیکردم این قدر متن روان و زیبایی داشته باشه. گویی نویسنده با شیخ همراه بوده و داستان را نه از تخیل بلکه از دیده ها وام گرفته. کتاب " نخل و نارنج " زندگی یک عالم ایرانی است که آوازه اش فراتر از مرزهای جغرافیایی میرود. او که ارتباط با امام عصر و بسیاری حقایق دیگر دارد. حتی از قبل از تولد هم پر از اسرار است. توصیه میکنم کتاب رو حتما بخونید؛ ضرر نمیکنید اگر به داستان عالمان علاقه دارید.
☆ ☆ ☆
طلبه جوان در نجف بدون لکنت خطاب به شیخ گفت: حضرت شیخ اعظم! اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است.تکیه مسلمین بر فریبکاران آن هم برای لقمه ای که حق آن هاست پستی و حقارت است و پستی و حقارت را برگزیدن آسان تر از طلب عزت و وقار است.بدترین درد مردم مشرق زمین این است که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد شده اند! گویا عهد بسته اند که هیچ گاه متحد و موفق نشوند و هماره در دشمنی بمانند.