خبر کوتاه بود. برخی منابع خبری اعلام کرده اند که روز جمعه ۷ آذر ۹۹ یکی از دانشمندان صنعت هسته ای کشور ترور شده است.تا چند ساعت پس از خبر، اخبار ضد و نقیض منتشر میشد تا در نهایت خبر حقیقی انتشار یافت.
دکتر محسن فخری زاده معاون وزارت دفاع و مشهور به پدر هسته ای ایران به دست تروریست ها مورد هدف قرار گرفت و در بیمارستان به فیض شهادت رسید.
جدای از فرآیند ترور ایشان و مسائل پیرامونش که هنوز هم کاملا و دقیقا مشخص نشده است و باید منتظر ماند،این ترور از جنبه های مختلف قابل بررسی است.
تروری که رژیم صهیونیستی بارها در آن تاکید کرده است و نخست وزیر ملعونش تلویحا آن را برعهده گرفته است.برخی در این بین به ساز و کار اطلاعاتی تاخته و آن را مورد هجمه یا سوال قرار داده اند؛ اما به نظرم با داشتن اندک اطلاعاتی نمیتوان تحلیل امنیتی ارائه کرد. بنابراین از زاویه های دیگر بررسی را شروع میکنم.
چطور موساد و اسرائیل به این نتیجه رسیده است که میتواند همچین تروری را به این شکل اجرا کند؟ آیا موساد که ید طولانی در انجام ترورهای مخفی مانند ترور یاسر عرفات دارد نمی تواند در ایران مخفیانه این کار را انجام دهد؟ آیا این حجم از تسلیحات برای کشتن فردی عقلانی است؟ یا پیامی در پس خود دارد؟ رژیم اسرائیل ادعا میکند شهید فخری زاده در طرح موسوم به آماد نقش داشته که ایران در این طرح قصد ساخت بمب دارد و حتی امریکا ۵ نفر از افراد ایرانی را به این جهت تحریم کرده است.اما حتی پذیرش چنین مطلبی هم نمی تواند جسارت این رژیم را توجیه کند.
به نظر می رسد در صفحه شطرنج سیاست خارجی کشور مهره ها را به گونه ای برخی سیاسیون چیده اند که این ظن را در طرف مقابل تقویت کرده که میتواند با سر و صدای زیاد نزدیک پایتخت کشور یک فرد عالی رتبه وزارت دفاع و دانشمند هسته ای را ترور کند و آب از آب تکان نخورد.شاید به نظر این تحلیل غلط و یک احتمال باشد اما با نگاهی به یک سال گذشته متوجه اشتباه مان میشویم.آنجا که سربازان ایالات متحده سردار مقاومت حاج قاسم سلیمانی را ترور کردند؛ همه از وعده ی " انتقام سخت" گفتند و نوشتند و حتی دشمن هم منتظرش بود.اما جدای از حماقت ترامپ چه چیز باعث شد دشمن به این نتیجه برسد که فرد کلیدی مقاومت را بزند؟ چرا که در گذشته در ترور شهید عماد مغنیه اسرائیل موقعیت زدن سردار را داشته اما جرات اش را نداشته اس در واقع تحلیل دشمن آن موقع حکایت از پاسخ سخت ایران داشت.اما چرا در دی ۹۸ این چنین شد؟ اظهارات مقامات عالی رتبه کشور را که مرور کنید متوجه میشوید اساسا سخن از ضعف است و طلب مذاکره و حتی دیدید که در خروج امریکا از برجام ایران یکه و تنها در آن ماند و به اروپا دلخوش بود حال آنکه همین مقامات سخن از بستن با کدخدا داشتند!!! پس چینش مهره ی شطرنج ما در عالم سیاست که همان سخنان و راهبردهای عملی ماست آنان را خوار و یا گستاخ میکند.
پس از ترور سردار سلیمانی پایگاه هوایی عین الاسد زده شد و اکثر مقامات آن را "انتقام سخت" نامیدند و کار تمام شده بود و حتی تبریک هم بابتش گفتند!! در حالی که رهبر انقلاب پس از آن، این حمله را تنها یک سیلی نامیدند و نه انتقام سخت؛ بلکه انتقام سخت در پیش است.
اما مقاماتی که تبریک گفتند این انتقام سخت به زعم خودشان را نه پوزش خواستند و نه اصلاح کردند حرفهای خودشان را.
پس از آن سید حسن نصرالله در سخنرانی روشنگرانه خود انتقام سخت را "خروج امریکا و سربازانش و برچیدن پایگاه هایش" از منطقه غرب آسیا اعلام کرده و گفت: انتقام باید توازن داشته باشد و این انتقام ماست.
سید حسن نصرالله مدتی بعد در سخنانی گفت: اینکه دشمن سرباز ما را بزند و ما پایگاه آنها را هدف قرار دهیم و مشتی آهن و سیمان را نابود کنیم اسمش انتقام نیست.بلکه هر سرباز ما که هدف قرار بگیرد یک سرباز آنها را به درک واصل میکنیم.
بنابراین رسانه رسمی و تریبون های دولتی و روزنامه های وابسته به جریانهای مشخص که در طبل انتقام سخت گرفته شد دمیدند حال ببینند نتیجه اعمالشان کمتر از یکسال به بار نشسته است.در واقع به گفته یکی از خبرنگاران رژیم صهیونیستی این تازه آغاز راه بوده و بعدی از این بزرگتر است!!! این توئیت یکی از خبرنگارانشان بود. چرا چنین فکری کردند؟ چون رئیس قوه مجریه قبل از آن سخن از آمریکای خوب و بد میکند و در واقع آغاز مذاکره.از آن طرف پس از شهادت دکتر فخری زاده اگر به پیام رئیس جمهور دقت کنید میبینید که وعده انتقام را حواله به آینده نامعلوم کرده که البته هیچ وقت هم به زعم آنها موعدش نمی آید. از این طرف روزنامه های زنجیره ای برخی شان تیتر زده که" تله تنش". یعنی همین قدر مفهوم سیاست را نمیفهمد یا نمیخواهد بفهمد که کدام تله؟؟ اساسا او میگوید ایران حاضر است هر امتیازی بدهد پس ما میگیریم و جلو می آییم.بنابراین ایران یا باید مذاکره کند یا باید مقابله به مثل درست و حسابی داشته باشد وگرنه شرایط از این هم بدتر میشود؛ چرا که منطق سیاست حکم میکند که وقتی جواب سیلی را با مشت ندادی، دفعه ی بعدی بدترش را میخوری.
اما اگر دقیقتر نگاه کنیم معضل اصلی ما دادن آدرس غلط توسط عده ای در کشور است.میگویند یا مذاکره و یا تحریم و بدبختی هایش. اساسا همچین گذاره ای اصلا راه فراری نمی گذارد و از قبل همه چیز را باخته ای.
اما گزاره ی درست، مقاومت و پاسخ فعال و مناسب یا تسلیم و مذاکره است.در واقع یا میجنگی برای حقی که بهت نمیدن یا تسلیم میشی که هیچوقت به حقت نمیرسی.به نظرم اینجاست که مفهوم سخن آقا امام حسین تجلی می یابد؛ مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.
از پس از انقلاب همواره این دو گزینه بوده است: در تسخیر لانه جاسوسی، در زدن هواپیمای مسافربری که ایران پس از دوهفته از این واقعه قطعنامه ای را که یک سال قبول نمیکرد پذیرفت.از زدن دانشمندان هسته ای و سپس آغاز مذاکرات در سال ۹۰ به شکل محرمانه و حال دوباره ترور در سال ۹۹ و باز هم گزاره مقاومت یا مذاکره و تسلیم! این بار اما گام دشمن بسیار بلند و عمیق خواهد بود و قطعا خرخره را میجود.
علی ای حال تاکنون واکنش مقاومت مسلکی را بعد از این ترور ندیده ایم.باید دید در روزهای آینده چه واکنشهایی داده میشود. اما یک چیز مشخص است؛ پالس ضعیف و تشکیل دوراهی غلط مذاکره یا تحریم و بدبختی قطعا بازنده ای جز کشورمان نخواهد داشت. به امید آنکه از تاریخ درس عبرت بگیریم ؛ نه آنکه خودمان درس عبرت آیندگان بشویم.