فوز عظیم

ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺷَﺒِﻴﺐٍ ﺇِﻥْ ﺑَﻜَﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﺣَﺘﻰ ﺗَﺼِﻴﺮَ ﺩُﻣُﻮﻋُﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﺧَﺪﻳْﻚَ ﻏَﻔَﺮَ ﺍﻟﻠﻪُ ﻟَﻚَ ﻛُﻞ ﺫَﻧْﺐٍ ﺃَﺫْﻧَﺒْﺘَﻪُ ﺻَﻐِﻴﺮﺍً ﻛَﺎﻥَ ﺃَﻭْ ﻛَﺒِﻴﺮﺍً ﻗَﻠِﻴﻠًﺎ ﻛَﺎﻥَ ﺃَﻭْ ﻛَﺜِﻴﺮﺍً ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺷَﺒِﻴﺐٍ ﺇِﻥْ ﺳَﺮﻙَ ﺃَﻥْ ﺗَﻠْﻘَﻰ ﺍﻟﻠﻪَ ﻋَﺰﻭَﺟَﻞ ﻭَ ﻟَﺎ ﺫَﻧْﺐَ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻓَﺰُﺭِ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦَ ﻉ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺷَﺒِﻴﺐٍ ﺇِﻥْ ﺳَﺮﱠﱠﻙَ ﺃَﻥْ ﺗَﺴْﻜُﻦَ ﺍﻟْﻐُﺮَﻑَ ﺍﻟْﻤَﺒْﻨِﻴﺔَ ﻓِﻲ ﺍﻟْﺠَﻨﺔِ ﻣَﻊَ ﺍﻟﻨﺒِﻲﱢﱢ ﺹ ﻓَﺎﻟْﻌَﻦْ ﻗَﺘَﻠَﺔَ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻳَﺎ ﺍﺑْﻦَ ﺷَﺒِﻴﺐٍ ﺇِﻥْ ﺳَﺮﻙَ ﺃَﻥْ ﻳَﻜُﻮﻥَ ﻟَﻚَ ﻣِﻦَ ﺍﻟﺜﻮَﺍﺏِ ﻣِﺜْﻞَ ﻣَﺎ ﻟِﻤَﻦِ ﺍﺳْﺘُﺸْﻬِﺪَ ﻣَﻊَ ﺍﻟْﺤُﺴَﻴْﻦِ ﻓَﻘُﻞْ ﻣَﺘَﻰ ﻣَﺎ ﺫَﻛَﺮْﺗَﻪُ- ﻳﺎ ﻟَﻴْﺘَﻨِﻲ ﻛُﻨْﺖُ ﻣَﻌَﻬُﻢْ ﻓَﺄَﻓُﻮﺯَ ﻓَﻮْﺯﺍً ﻋَﻈِﻴﻤﺎً .


ابن شبیب، اگر برای حسین علیه السلام گریه کردی آن­قدر که اشک­هایت بر گونه­ات جاری شد، خداوند تمام گناهانی که مرتکب شده ­ای، کوچک یا بزرگ، کم یا زیاد، را می ­آمرزد.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که خداوند، عزوجل، را ملاقات کنی در حالی که هیچ گناهی نداری، حسین علیه السلام را زیارت کن.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که در اتاق­های ساخته شده در بهشت با پیامبر و آل او، صلی الله علیهم، ساکن شوی، قاتلین حسین علیه السلام را لعن کن.
ابن شبیب، اگر شادمانی تو در این است که ثوابی برای تو باشد مانند ثوابی کسی که با حسین علیه السلام شهید شده است، وقتی او را یاد کردی بگو:

«یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (ای کاش با ایشان بودم و به رستگاری بزرگی می­رسیدم).

  • انسان بدون عبادت، مانند درخت است بدون آب, دارای باطنی پژمرده و نزار... و انسان بدون عدالت ، مانند درخت است بدون میوه, دارای باطنی آشفته و بیقرار...
    ترکیب عبادت و عدالت, که پیام عاشورا است, همان نقطه اوج تحقق الهیت انسانی و انسانیت الهی است. و جز این انسانیت ,انسانیتی وجود ندارد بلکه صورتهایی است فاقد معنی و اشباحی است فاقد ارواح.

• بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الایمه الاطهار علیهم السلام

سماوری که به بزم حسین می جوشد
بخار رحمت آن جرم خلق می پوشد
ز کوثر و تسنیم و سلسبیل کم گوی 
بگو حکایت مستی که چای می نوشد

 

+ پیغام خون ( گریه مخدر یا گریه انسان ساز)

 

  • یه پلاک
  • شنبه ۹ شهریور ۹۸

راز گلدسته های ناتمام این مسجد

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۴ شهریور ۹۸

چند مشت تقدیمی !


فارغ از بحث علم جغرافی
سخنت بود جمله حرّافی

غالباً موجبات شأن خودت
بوده در شٵن دیگران نافی

تاجری فاجری چه می‌دانی
که سیاست کجا و صرّافی

فی‌المثل بزچران چه می‌داند
که چه شد سرنوشت قذّافی

تازه باور نمی‌کنم،حتّی
فرق گز را بدانی از تافی

نبرندت به کارگاه حریر
تو چه داری به جز به هم بافی

چون کتابی ورق ورق شده‌ای
که نیرزد به خرج صحّافی

تو نداری به جز دلی نا صاف
پشت این صورت بدان صافی

صافی از جُرم من نمی‌گذرد
گر تو را بگذرانم از صافی

در خلیجی که فارس بوده و هست
پارس کردی به مدّت کافی

هیچ سودی نمی‌بری به خدا
چون نیاکان خود ز علّافی

بس که چپ می‌زنی به گاه سخن
شده زیبنده‌ات تری گافی

بر دهانت لگد زدن سهل است
مشت اگر نیست کافی و وافی

با همین چند مُشتِ تقدیمی
بعد از این تا ابد نمی‌لافی!

شعر: ناصر فیض

  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۳۱ مرداد ۹۸

مسجدمحوری

    • یه پلاک
    • يكشنبه ۲۷ مرداد ۹۸

    لیلی نامه

    • یه پلاک
    • سه شنبه ۲۲ مرداد ۹۸

    🌟حکایت عجیبیست
    رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
    مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

    🔊 می خواهم اینجا از
    👀 دیده ها و
    👂شنیده ها و
    📚خوانده هایم
    بنویسم.