۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

مثنوی هفتاد "من"

  •  
  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۲۸ خرداد ۹۹

لوطی بازار امین السلطان


"به علت نداشتن گنج قارون - صبر ایوب وعمر نوح از دادن نسیه و وجه دستی معذوریم." این تعابیر را شاید در خیلی از دکان ها دیده باشید.
اما ماجرای نسیه های پیرمرد خوش سیرت و خوش صورت بازار امین السلطان خواندنی است. معروف است به اینکه یک کشو دارد از چک های عتیقه. چک کسانی که پول دستی گرفته اند و پس نداده اند. چک هایی که حتا به زمان شاه بر می گردد. 
از خودش که می پرسیم می خندد و عبور می کند اما شهرتش به همین چک هاست. نه این چک ها؛ که آوازه اش به اخلاق کاسبی و مردم داری اش است.
حاج عبدالله کرمانی مثل بسیجی های دهه 60 لباس می پوشد؛ اورکت بچه رزمنده ها. سحر خیز است و زودتر از بقیه درب دکان باز می کند. خیلی آرام است و با طمانینه حرف می زند. صورت نورانی دارد و بسیار خنده روست. 
می گوید: "مشتریان زیادی دارم که در ازای خرید برنج و حبوبات ماهانه مبلغ مختصری می پردازند. البته هستند افراد قلیلی که پولشان را پس ندادند اما با زور که نمی شود از مردم پول گرفت، شاید گرفتار است."
با دستان لاغر کشوی میزش را جلو می کشد و رمز موفقیتش را اینطور می گوید: "شاید یک میلیارد تومان چک برگشتی مردم اینجا باشد. اما طی سالها، میزان فروشم از همه بازاریان بازار امین سلطان بیشتر بوده است."
معتقد است برکت جای دیگری است. عزت دادنی است. آرام چای سرد شده اش را می نوشد و بابت پذیرایی ساده عذرخواهی می کند و من چشمم در میان کیسه های برنج و حبوبات محو کتاب های اقتصاداسلامی و مکاسبی است که روی میزش چیده شده است.

 
+ به روایت محسن مهدیان 

  • یه پلاک
  • شنبه ۲۴ خرداد ۹۹

شخصیت زدگی


در زیر این آسمان، چیزی نیست که آفت نداشته باشد؛ پس اگر از چیزی یا کسی سخن می‌رود، باید به آفات آن‌ نیز اشاره رود.و اگر سخن از مکانت خطیرِ شخصیتی است، اشاره به خطر شخصیت‌زدگی نیز بایسته می‌آید.
اندوهگینانه دیرگاهی است که جامعه ما دچار کیش شخصیت‌گرایی و بیماری شخصیت‌زدگی است و خود نیز نمی‌داند تا به درمان آن برخیزد. یک چند به شخصیتی تکیه می‌کند و همه چیز را در اون خلاصه می‌گرداند، و چون فصل آن شخصیت به سر می‌آید، یا شخصیتی دیگر رخ می‌نماید، او را به تاریخ وا می‌گذارد و آن دیگری را تکیه‌گاه خویش می‌سازد. این بیماری در حوزه دین‌شناسی خطرناک است و خلاف روش‌های مسلم و مصرّح برای شناخت دین. دین را باید با برهان، از نصوص دینی(کتاب و سنت) فرا گرفت، نه از این و آن. رای هیچ‌کس برهان نیست و بزرگان را نمی‌توان جایگزین برهان ساخت. دانش را می‌توان از افواه‌الرجال گرفت، اما دین را هرگز. آن‌که به اتّکای رجال به دین بگرود، با لغزش آن‌ها از دین برمی‌گردد و یا به اتّکای رجال دیگری، دین را از کف می‌دهد.
صادق آل محمد علیه‌السلام به ما آموخت:
مَن دَخَلَ فی هذا الدین بالرّجال اَخرَجهُ منه الرّجالُ کما اَدخلوه فیه؛ و من دَخَل فیه بالکتابِ و السّنةِ زالتِ الجبالُ قبل اَن یَزولَ.
یعنی کسی که تحت‌تاثیر شخصیت‌ها وارد دین اسلام شود، تحت تاثیر شخصیت‌هایی دیگر از دین خارج می‌شود؛ اما کسی که با دلیل کتاب و سنّت وارد دین شود، اگر کوه‌ها از جای بجنبند او نخواهد جنبید.
باری، هیچ‌کس، اگر چه گوینده به حق،معیار حق و باطل نیست. حق میزان است، نه شخص، و نه فلان و بهمان شخصیت.تعبیراتی چون ((استاد گفت)) و ((آقا گفت))، فصل الخطاب و معیار حق و باطل نیست و جایگزین برهان نمی‌شود. باید بررسی کرد که استاد و آقا درست گفت یا نه، و هذا اول الکلام. سخن نادرست را از درست‌گویان نباید پذیرفت و سخن درست را از نادرست‌گویان باید بر دیده کشید. حقیقت مهم‌تر از این و آن شخصیت است و چندان این گوهر ارزنده است که باید آن را از اهل باطل نیز گرفت؛ چنان‌که باطل چندان بی‌مقدار است که باید آن را از اهل حق نیز گرفت. نباید مرعوب عظمت کسی شد و به اتکای شخصیتش، سخنش را پذیرفت؛ باید مجذوب حق شد و آن را از اهل باطل نیز خریدار گشت.
دانستنی است این سخن اشاعره که ((هرچه خدا کند عدل است)) در جهان اسلام پذیرفته نشد.اما و عجبا که عده‌ای با وجود آن‌که این امتیاز را برای خدا نمی‌پذیرند، برای بندگان خدا می‌پذیرند!
نیاز به تفصیل نیست که بردگی فکری سهمگین‌ترین نوع بردگی و مقدمه‌ی گونه‌های دیگر بردگی است.

▪ استاد محمدرضا حکیمی

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۰ خرداد ۹۹

نادر


استادی می‌گفت نادر، سعدی روزگار ماست. و راست می‌گفت. از نادر هر چه که به دست‌تان رسید بخوانید و حالش را ببرید.
✔شاهکارش "آتش بدون دود" ، که جزو چند کتابی است که پیش از مرگ حتما باید بخوانید.
✔عاشقانه‌های دل‌انگیزش مثل "یک عاشقانه آرام"، "بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم"، "چهل نامه به همسرم"
✔وطن دوستی و استعمار ستیزی‌اش در "جاده‌های آبی سرخ"
✔و "مردی در تبعید ابدی" ، "سه دیدار" و...

🔴 اگر نادر ضد سرمایه داری و شاه و استعمار قلم نزده بود، جریان روشنفکری ما را مجبور میکرد بر قبرش سجده کنیم. ولی او را بایکوت و بزرگی‌اش را انکار کردند...

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۶ خرداد ۹۹

داستان ننه قربون (4)

¤ ساخت تالار عروسی روی جنازه شهدا!

● بعد از اینکه جنگ و این ماجراها تمام می‌شود، ما با یک داستان عجیب‌تر روبه‌رو می‌شویم و می‌بینیم سپاه اهواز اسم همان مکان رخت ‌شورخانه را تبدیل به بهشت هویزه می‌کند، درونش رستوران می سازد و روی قسمتی که بدن شهدا دفن است، تالار عروسی تاسیس می کند. این بنده‌ خداهایی هم که آنجا 8 سال زحمت کشیده بودند، و چنین حماسه هایی آفریده بودند، ضربه روحی شدیدی می‌خورند و به زمین و زمان اعتراض می‌کنند اما کو گوش شنوا؟ نه فرمانداری و نه استانداری و نه امام جمعه و نه فرمانده سپاه، هیچکدام ککشان نمی گزد!

 

■ و بعد چه؟

● هیچ! به هر حال یک وجه کار این است که فی‌الواقع ما چه کردیم برای این‌ها؟. اصلا بر فرض محال که این خانم‌ها یک سری انسان که اصلا به دین و مقدسات کاری نداشتند و تنها آمده‌ بودند به کشورمان خدمت کنند (چون پولی که دریافت نکرده اند!) در ساخت مستند  سپاه بزرگ‌ترین لطفی که به ما کرد این بود که چند روزی یک مینی‌بوس و چند شبی یک جای خواب کوچک به خانم‌ها داد تا برای دیدار منطقه بروند. همه افرادی هم که آن سال‌ها در چایخانه بودند با هزینه خودشان آمدند. امکانات لجستیکی در کشورمان کم است؟ الان جنگ است؟ منطقه نظامی است؟ 


■ مشکل چیست که برخورد با این افراد که عمرشان را برای کشورشان گذاشته‌اند این گونه است؟

● این خانمها در فضایی هشت سال خون بشویند و گوشت جدا کنند و جامعه کبیره بخوانند و گریه کنند و شیمیایی شوند و بعد از جنگ هم بهشان بگویند، نخود نخود هر که رود خانه خود؟ بیست و پنج سال بگذرد و هیچ کس یک بار حالی از اینها نپرسد؟ مشکل شیمیایی شدن اینها پیگیری نشود؟ مگر خواسته اینها یک خواسته شخصی است؟ می گویند اینجا رشادتی رخ داده! مصداق عینی مقاومت این سرزمین است. باید یادمانی برپا شود. ایستگاهی باشد برای آنان که به راهیان نور میایند تا بدانند چه گذشته در تاریخ مقاومت ما!. اصلا اینها هیچ! به لحاظ شرعی چه کسی به سپاه اهواز اجازه داده روی قبرستانی از بدن شهدا تالار عروسی دایر کند؟

 

پ.ن:  تالار عروسی تاسیس شده بر روی پیکر پاک شهیدان
توسط سپاه اهواز

 

■ خانمها هفت سال پیش روی لباس یکی از شهدا ( شهید دشت بزرگی) برای رهبری شهادت نامه ای نوشتند و گلایه کردند و تاکنون هیچ اتفاقی در آن مکان نیفتاده است.

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۱۲ خرداد ۹۹

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.