۷ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

و همه فرماندهانش حاج احمد

دلم مسافرت می‌خواهد
به جایی که نیست
به غاری با پایان باز...
که آن‌طرفش به دریا می‌رسد!
به ساحل
به آزادی
به صلح
به حیاط امام‌زاده‌ای نامکشوف
شهری در کنج آسمان
مدینه‌ای که هر روز صبح
لاله‌هایش
قناری‌هایش
بادبادک‌هایش
و عروسک‌هایش
به «گل نرگس» سلام می‌کنند
من باید «پلاک» یک «ستاره» را
که هنوز در «جبهه جنوب» زندگی می‌کند
به دست مادرش برسانم...
و آشتی کنم
با جزر و مد اروند
و آن‌همه نخل سرجدا
من هنوز
دنبال «قایق عاشورا» می‌گردم
که در «شب حنابندان» گم شد
و آنطور که یادم هست
آخرین بار
«سردار جمهور»
در «هور» دیده شد...
بشنو از «نی»
بشنو از «سنگر»
بشنو از «بیسیم»
عمار، عمار، عمار
میثم! بگوشم…
من در «سه‌راهی شهادت»
با مورچه‌ای آشنا شدم
که هر شب، «نمل» می‌خواند
و با رزمنده‌ای که سلیمان نفسش بود!
و با سرهنگی که با آخرین حقوقش
تلویزیون چوبی دردار خرید
برای فرزند همرزم شهیدش
که امام را در ابعاد «خمینی» نشان می‌داد
دلم سفر می‌خواهد
لابه‌لای ابرها
گذشته‌ای نزدیک
و آینده‌ای که شاید همین آدینه باشد
گوشه «پادگان حمید» شاید
من عاشق تماشای شهری هستم
با فقط یک روزنامه
چاپ عصر
۱۶ صفحه سفید
تا دفترچه نقاشی «بچه‌های ولی‌عصر» باشد…
مدادرنگی‌ها را تیز کنید!
نقش و نگار مرا
خفه کردند با «سیمان»!
شمشیرها را برق بیندازید!
بند پوتین‌ها را محکم کنید!
سفری دراز در پیش است...
ببینم!
شما شهری نمی‌شناسید
که همه فصل‌هایش «بهار» باشد؟!
و همه زنانش «حوا»؟!
و همه مردانش «آدم»؟!
و همه سربندهایش «یا زهرا»؟!
و همه کوچه‌هایش «بنی‌هاشم»؟!
و همه روزهایش «تاسوعا»؟!
و همه رودهایش «علقمه»؟!
و همه جزایرش «مجنون»؟!
و همه منتظرانش «یعقوب»؟!
وهمه چشم‌هایش «نوح»؟!
و همه موحدانش «ابراهیم»؟!
و همه حاجیانش «هاجر»؟!
و همه امیدوارانش «موسی»؟!
و همه حواریونش «عیسی»؟!
و همه پادگان‌هایش «دوکوهه»؟!
و همه فرماندهانش «حاج‌احمد»؟!
و همه شب‌شکنانش «نصرالله»؟!
و همه مساجدش «مسجدالاقصی»؟!
و همه کانال‌هایش «حنظله»؟!
و همه شب‌ جمعه‌هایش «کمیل»؟!
و همه تقاطع‌هایش «سه‌راهی شهادت»؟!
و همه کربلاهایش «پنج»؟!
و همه خنده‌هایش «خرازی»؟!
نه! در «نقشه» نیست شهری که بنا دارم مسافرش باشم!
سرتان را بالا بگیرید...

به قلم: ح سین قدیانی

■ این هم از مسئولین ما...

  • یه پلاک
  • يكشنبه ۸ دی ۹۸

Peace


🔻خاطره ای از واکنش پرویز پرستویی در جلسه با بازماندگان بمباران اتمی هیروشیما
.
🔸️هیباکوشا ها در ژاپن بسیار محترمند. آنها حادثه دیدگان بمباران اتمی هستند و اکنون تعداد اندکی از آنها باقی مانده؛ پس از بمباران اتمی تا امروز 163 هزار نفر علاوه بر 140 هزار قربانی اولیه، در اثر تشعشات جان باخته اند.
.
پیرمرد گفت چون مردم در آن حادثه مدام گوشت سوخته می دیدند تا مدتها گوشت نمی خوردند. آقای پرستویی ایستاد و گفت بگذارید حادثه مشابهی را در ایران برایتان تعریف کنم: "وقتی آمریکایی ها هواپیمای ما را زدند و جنازه های قربانیان به دریا افتاد، مردم جنوب تا یکسال ماهی نمی خوردند، می گفتند ماهی ها از گوشت تن عزیزان ما خورده اند.
.
🔹️هیباکوشا پس از نقل داستان غمناک 6 اگوست گفت ولی ما نسبت به آمریکا کینه ای نداریم! بعد او سعی کرد از روی کاغذ دلایلش را برشمارد:
یک: امریکایی ها بعد از بمباران به ما خیلی کمک کردند، هرچند پول این کمکها را از ما گرفتند! 
دو: ما بودایی هستیم و معتقدیم تقدیر این بوده که چنین سرنوشت دردناکی داشته باشیم. به همین خاطر گذشته ها را به رودخانه می ریزیم.
.
بعد از اینکه کمی درباره این دلایل از ما سرسختی دید گفت:
این سوالاتی که از ما می پرسید برای ما "تابو" است!
دکتر فوجی موتو استاد دانشگاه هیروشیما به کمک هیباکوشا آمد و گفت: "بگذارید من بگویم که قلب ما پر از کینه و غم است ولی آنرا علنی نمی کنیم. چون علنی کردنش جنگ درست می کند."
.
🔸️من سعی کردم آنها را متوجه کنم که اگر این تقدیرگرایی منفعلانه و جاهلانه نبود شاید چندین جنگ پس از این مثل قتل عام ویتنامی ها، جنگ تحمیلی به ایران، جنگ خلیج فارس، افغانستان، عراق و... رخ نمی داد. من مطمئن نیستم با تکرار کلمه "peace" جنگهای دنیا تمام شود.

● مجسمه آزادی کاری از Tammam Azzam هنرمند سوری

  • یه پلاک
  • چهارشنبه ۴ دی ۹۸

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.