بازاری های قدیم


📍شهرت شان اخوان است. این نام هم ماجرا دارد. نام شناسنامه شان ابوالحسنی است. دو برادرند که در همه چیز شریکند. از هم سفرگی خانوادگی تا حل مشکلات خانوادگی و گرفتاری ها و ازدواج بچه ها و کارهای خیریه. برای همین شهرت یافتند به اخوان.
.
📍داخل مغازه که شدیم عکس مرحوم آقا مجتبی تهرانی و حاج آقا مجتهدی و مرحوم شیخ رجبعلی خیاط و برخی دیگر از نیکان و ابرار بازار قدیم تهران چشم نوازی می کرد. از اهل دکان سراغ حاج محمد علی اخوان را گرفتیم که گفتند حاج آقا در بستر بیماری است و چند روزی است که محل کار تشریف نمی آورند. 
پرسان پرسان سراغ حاج آقا را از کسبه گرفتیم تا رسیدیم به منزل این بزرگوار واقع در خیابان ایران. خانه ای قدیمی و در نهایت سادگی.
.
📍می گفت 6 کلاس که درس خوانده است آمده سراغ کسب. دروس لازم برای کسب و کار در مکتب خانه مسجد حاج عزیزالله خوانده بود. .
.
📍جناب اخوان از آداب و رسوم بازار قدیم هم گفت. اینکه از سالها پیش تا حالا در مغازه شان چند غربیله و الک داشتند و خاک ته حبوبات را هیچگاه پای مشتری حساب نمی کردند و با همین ابزار ساده خاک حبوبات را جدا می کردند. .
.
📍ترازوی های دیجیتالی جدید را شیطونک می نامید می گفت " قدیم از این شیطوناک ها نبود." پرسیدیم چرا شیطونک؟
گفت برای اینکه "اجازه سنگین کردن وزنه به سمت مشتری را نمی دهد. قدیم ترازو ها همیشه به سمت مشتری می چربید." حق هم همین است که جناب اخوان می گفت. برداشت ما این بود که ترازوی های قدیمی اگر به سمت مشتری سنگین تر می شد نه مشتری متوجه اعانه می شد و نه عمل خیر دکان دار رنگ ریا می گرفت. .
.
📍از دختر حاج آقا شنیدیم که سالهای دور هر سال برای سلامتی امام گوسفند قربانی می کردند. و اینکه هر سال هم یک گوسفند اضافه می کردند.
.
📍می گفت پدر انقدر پولش برکت داشت که هر وقت به ما پول تو جیبی می داد احساس می کردیم تمام نمی شود. .
.
📍حاح اصغر کاشانی همسایه 79 ساله دکان حاجی است. میگوید یک روز اصلا کار نکرده بودم در حالی که حاجی مثل همیشه همان اول صبح دخلش پر بود. وقتی متوجه شد من کار نکردم، مشتری دیگه که مغازه اش می رفتند می گفت برید از مغازه روبرو خرید کنید. .
.
📍پسرش می گفت یک روز چون پول خرد نداشتیم قیمت ها را به سمت بالا رند کردیم. حاجی خیلی ناراحت شد. گفت پول خرد نداری قیمت را بالا نبر. به مردم ببخش. خدا جاشو پر می کنه.

+ به روایت محسن مهدیان

  • یه پلاک
  • جمعه ۸ آذر ۹۸

سایه مهربانی

  •  
  • یه پلاک
  • يكشنبه ۳ آذر ۹۸

دزدی که آخوند شد

زیارت امام زاده سیدنصرالدین که میروی( این بقعه نرسیده به چهارراه گلوبندک است. ) قسمت خانم های این امام زاده قبری است زینت یافته و خوش نقش که روی آن نوشته شده؛ "هذا مرقد المنور؛ اسم مرحوم شیخ چغندر حالو ابراهیم است"

اما این مقبره در جوار امام زاده از آن کیست؟ 
معروف است به ملاچغندر یا حالو ابراهیم. حالو همان خالو یا دایی است. چغندر هم چون شیخ چهره اش سرخ و چغندری شکل بوده است بدین نام شناخته شده. 
اما شهرت و حرمتش از کجاست؟

حالو ابراهیم از دزدان سرگردنه دوران فتحعلی شاه قاجار است که طی ماجرایی به ملاچغندر زاهد و بهلول زمان خودش تبدیل می شود. ماجرا از این قرار است که حالو ابراهیم یکبار شیخی را می بیند و تصمیم می گیرد عبای او را بدزدد. نزدیک که می شود شیخ در کمال متانت و هیبت یک جمله در گوشش می گوید: "تو را برای اینکار نیافریده اند" 
همین جمله تلنگری می شود و همراه شیخ مسیر اصلاح و تغییر و رشد و کمال را طی می کند تا آنجا که از علما و بزرگان و عرفای دوره قاجار می شود و بسیار حرمت می یابد.

معروف است ملاچغندر منبر زیر 10 دقیقه می رفت و خیلی هم طناز و شوخ طبع بود. روزی روی یکی از منبرها فقط گریه می کرد. وقتی از او سوال کردند از چه فقط گریانی؟ گفت نگرانم خدا مریض شود و بمیرد. مردم گفتن تو را چه شده؟ مجنون شده ای؟ گفت مگر فرقی هم دارد؟ الان خدا کجای زندگی شماست؟ بمیرد چه فرقی می کند؟

جای این داستان های عبرت آموز در کتب درسی و برنامه های تلویزیون خالی نیست؟! 

عزیزی می گفت در یکی از برنامه های رسانه ملی خواسته اسم ملاچغندر را ببرد مدیران برنامه منعش کردند. گفتند اسم خوبی ندارد، رد شویم.

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۸ آبان ۹۸

راز امام زاده هفت دخترون

  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۲۳ آبان ۹۸

پدر شهید نابینا


  • یه پلاک
  • يكشنبه ۱۹ آبان ۹۸

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.