۴۸ مطلب با موضوع «روزنوشت» ثبت شده است

عقل و جهل

✍ سماعه گوید خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم و جمعى از دوستانش هم حضور داشتند که ذکر عقل و جهل به میان آمد؛ حضرت فرمود: عقل و لشکرش و جهل و لشکرش را بشناسید.
سماعه گوید من عرض کردم قربانت گردم غیر از آنچه شما به ما فهمانیده‏ اید نمیدانیم.

حضرت فرمود: خداى عز و جل عقل را از نور خویش و از طرف راست عرش آفرید و آن مخلوق اول از روحانیین است پس بدو فرمود پس رو او پس رفت سپس فرمود پیش آى پیش آمد.
خداى تبارک و تعالى فرمود: ترا با عظمت آفریدم و بر تمام آفریدگانم شرافت بخشیدم
سپس جهل را تاریک و از دریاى شور و تلخ آفرید به او فرمود پس رو پس رفت فرمود پیش بیا پیش نیامد. فرمود: گردن‏کشى کردى؟  او را از رحمت خود دور ساخت

سپس براى عقل هفتاد و پنج لشکر قرار داد.چون جهل مکرمت و عطاء خدا را نسبت به عقل دید دشمنى او را در دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا این هم مخلوقى است مانند من. او را آفریدى و گرامیش داشتى و تقویتش نمودى، من ضد او هستم و بر او توانائى ندارم، آنچه از لشکر به او دادى بمن هم عطا کن.

فرمود: بلى میدهم ولى اگر بعد از آن نافرمانى کردى ترا و لشکر ترا از رحمت خود بیرون میکنم

عرض کرد خشنود شدم.

پس هفتاد و پنج لشکر به او عطا کرد.

و هفتاد و پنج لشکرى که به عقل عنایت کرد .

🔴(جنود عقل و جهل) بدین قرار است:

خیر و آن وزیر عقل است و ضد او را شر قرارداد، که آن وزیر جهل است؛

و ایمان و ضد آن کفر؛
و تصدیق حق و ضد آن انکار حق؛
و امیدوارى و ضد آن نومیدى؛
و دادگرى و ضد آن ستم؛
و خشنودى و ضد آن قهر و خشم؛
و سپاسگزارى و ضد آن ناسپاسى؛
و چشم داشت رحمت خدا و ضد آن یأس از رحمتش؛
و توکل و اعتماد بخدا و ضد آن حرص و آز؛
و نرم دلى و ضد آن سخت دلى؛
و مهربانى و ضد آن کینه‏ توزى؛
و دانش و فهم و ضد آن نادانى؛
و شعور و ضد آن حماقت؛
و پاکدامنى و ضد آن بى ‏باکى و رسوائى؛
و پارسائى و ضد آن دنیاپرستى؛
و خوشرفتارى و ضد آن بدرفتارى؛
پروا داشتن و ضد آن گستاخى؛
و تواضع و ضد آن کبر؛
و آرامى و ضد آن شتابزدگى؛
و خردمندى و ضد آن بیخردى؛
و خاموشى و ضد آن پرگوئى؛
و رام بودن و ضد آن گردنکشى؛
و تسلیم حق شدن و ضد آن تردید کردن؛
و شکیبائى و ضد آن بیتابى؛
و چشم‏ پوشى و ضد آن انتقام‏جوئى؛
و بى ‏نیازى و ضد آن نیازمندى؛
و بیاد داشتن و ضد آن بى ‏خبر بودن؛
و در خاطر نگه‏داشتن و ضد آن فراموشى؛
و مهرورزى و ضد آن دورى و کناره‏ گیرى؛
و قناعت و ضد آن حرص و آز؛
و تشریک مساعى و ضد آن دریغ و خوددارى؛
و دوستى و ضد آن دشمنى؛
و پیمان دارى و ضد آن پیمان‏ شکنى؛
و فرمانبرى و ضد آن نافرمانى؛
سرفرودى و ضد آن بلندى جستن؛
و سلامت و ضد آن مبتلا بودن؛
و دوستى و ضد آن تنفر و انزجار؛
و راستگوئى و ضد آن دروغگوئى؛
و حق و درستى و ضد آن باطل و نادرستى؛
و امانت و ضد آن خیانت؛
و پاکدلى و ضد آن ناپاکدلى؛
و چالاکى و ضد آن سستى؛
ونشاط و زیرکى و ضد آن کودنى؛
و شناسائى و ضد آن ناشناسائى؛
و مدارا و رازدارى و ضد آن راز فاش کردن؛
و یک روئى و ضد آن دغلى؛
و پرده ‏پوشى و ضد آن فاش کردن؛
و نمازگزاردن و ضد آن تباه کردن نماز؛
و روزه گرفتن و ضد آن روزه خوردن؛
و جهاد کردن و ضد آن فرار از جهاد؛
 و حج گزاردن و ضد آن پیمان حج شکستن
و سخن نگهدارى و ضد آن سخن چینى؛
و نیکى به  پدر و مادر و ضد آن نافرمانى پدر و مادر؛
و با حقیقت بودن و ضد آن ریاکارى؛
و نیکى و شایستگى و ضد آن زشتى و ناشایستگى؛
و خودپوشى و ضد آن خود آرائى؛
و تقیه و ضد آن بى ‏پروائى؛
و انصاف و ضد آن جانبدارى باطل؛
و خودآرائى براى شوهر و ضد آن زنادادن؛
و نظافت و پاکیزگى و ضد آن پلیدى؛
و حیا و آزرم و ضد آن بى‏ حیائى؛
و میانه روى و ضد آن تجاوز از حد؛
و آسودگى و ضد آن خود را برنج انداختن؛
و آسان‏گیرى و ضد آن سخت‏گیرى؛
و برکت داشتن و ضد آن بى‏ برکتى؛
و تندرستى و ضد آن گرفتارى؛
و اعتدال و ضد آن افزون‏ طلبى؛
و موافقت با حق و ضد آن پیروى از هوس؛
و سنگینى و متانت و ضد آن سبکى و جلفى؛
و سعادت و ضد آن شقاوت؛
و توبه و ضد آن اصرار بر گناه؛
و طلب آمرزش و ضد آن بیهوده طمع بستن؛
و دقت و مراقبت و ضد آن سهل انگارى؛
دعا کردن و ضد آن سرباز زدن؛
و خرمى و شادابى و ضد آن سستى و کسالت؛
و خوشدلى و ضد آن اندوهگینى؛
مأنوس شدن و ضد آن کناره گرفتن؛
و سخاوت و ضد آن بخیل بودن.

پس تمام این صفات (هفتاد و پنجگانه) که لشکریان عقلند جز در پیغمبر و جانشین او و مؤمنى که خدا دلش را به ایمان آزموده جمع نشود اما دوستان دیگر ما برخى از اینها را دارند تا تدریجا همه را دریابند و از لشکریان جهل پاک شوند آنگاه با پیغمبران و اوصیاءشان در مقام اعلى همراه شوند و این سعادت جز با شناختن عقل و لشکریانش و دورى از جهل و لشکریانش بدست نیاید خدا ما و شما را به فرمانبرى و طلب ثوابش موفق دارد.

 📚اصول کافى-ترجمه مصطفوى، ج‏1، ص: 24
 

  • یه پلاک
  • شنبه ۲۴ آبان ۹۹

جامعه فضول

 

 

 

  • یه پلاک
  • جمعه ۱۶ آبان ۹۹

آخرین خورشید

حکایتی از امام زمان (عج)

📝 علی قهرمانی

 

 در التهاب دیدار امام زمانش می‌سوخت. خدمت شیخ رسید.

شنید: چهل شب، هر شب صدبار «رب ادخلنی مدخل صدق» را بخوانید، امام زمان (عج) را می‌بینید.

 رفت و برگشت و گفت «خواندم، ندیدم!» حرف شیخ مبهوتش کرد؛ «در مسجد که نماز می‌خواندی، سیدی به تو نگفت انگشتر انداختن در دست چپ کراهت دارد، گفتی: کل مکروه جایز؟!

آن سید، امام زمانت بود.»

 

☆☆☆☆☆☆☆☆

آن آقا که بود؟

سال 1354 به حج مشرف شدم. آن‌ سال هم‌اتاقی من پیرمرد زمین‌گیری بود که به‌زحمت راه می‌رفت.

زمانی که در منا آتش‌سوزی رخ داد و نزدیک بود آتش به خیمه ما برسد، همگی فرار کردیم و در حال خود نبودیم تا به وسط کوه رسیدیم.

ناگهان متوجه شدیم که آن پیرمرد در خیمه مانده و آتش منطقه را فراگرفته است. مطمئن شدیم که وی در آتش سوخته است، اما وقتی‌که جلوتر رفتیم و به بالای کوه رسیدیم، پیرمرد را درحالی‌که ظرف آبی در کنارش بود، یافتیم. از او پرسیدیم چگونه به اینجا آمدی؟

گفت: وقتی شما مرا تنها گذاشتید، آقایی آمد و دستم را گرفت و به کنار این چادر آورد و گفت: همین‌جا بنشین تا رفقایت بیایند. این هم آب است. هرگاه تشنه شدی بنوش.

 

راوی: حاج رضا سلطانی

 

 

  • یه پلاک
  • دوشنبه ۱۲ آبان ۹۹

عند ربهم یرزقون

 

✅شهیدی که نشانی قبر خود را داد

شهید حمید (حسین) عرب نژاد

✅شهیدی که قرضهای شخص بدهکاری  را بدون آنکه فرد بدهکار بداند پرداخت کرد.
شهید سید مرتضی دادگر درمزاری

✅شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت 
شهید محمدرضا شفیعی

✅شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت 
شهید محمود رضا ساعتیان

✅شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند 
شهید عباس صابری

✅شهیدی که روز تولدش شهید شد
شهید سید مجتبی علمدار

✅شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد
شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی 


✅شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید 
شهید علیرضا حقیقت

✅شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست
شهید نادر مهدوی

✅شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است
شهید هادی ثنایی مقدم ۱۵ ساله

✅شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود
 شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد

✅شهیدی که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را به نام او نامگذاری کرد
شهید احمد علی یحیی

✅شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد
شهید سیداحمد پلارک

✅شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت 
شهید رجبعلی غلامی از افغانستان

✅شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
شهید علی اکبر دهقان

✅شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد
شهید بروجعلی شکری

✅شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود 
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز

✅شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید
شهید مهدی خندان

✅شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" به شهادت رسید و ایرانی بودنش محرز شد
از شهدای گمنام هستند

✅شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود 
ایشان از شهدای غواص بودند و دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند

✅شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید 
شهید حاج اکبر صادقی

✅شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندن و در وصیت خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی
شهید حاج علی محمدی پور


🌱🌹🌱🌹🌱🌹🌱

 

  • یه پلاک
  • پنجشنبه ۲۴ مهر ۹۹

سقوط عمر بن سعد در ضلالت

عمر سعد قبل از پیش آمدن این وقایع به حکومت ری منصوب شده بود.ابن زیاد چهار هزار سپاهی جهت سرکوب شورش دیلم در ری به او داد اما اکنون به عمر سعد گفته است: وظیفه ات این است که به کربلا روی و کار حسین را تمام کنی و سپس به ری بروی.

عمر سعد گفت: حاضر به نبرد با حسین بن علی نیستم.ابن زیاد گفت:در این صورت حکومتت در ری لغو خواهد شد.

ابن سعد یک شب مهلت خواست تا فکر کند.ابن زیاد به او مهلت داد.اطرافیان عمر او را از عواقب جنگ با حسین بن علی ترساندند اما علاقه اش به تکیه زدن بر حکومت ری عقلش را ستاند و روز بعد موافقتش را اعلام کرد.ابن سعد با چهارهزار سپاهی به کربلا رفت و به سپاه حر پیوست.ابن زیاد با آنکه از تعداد یاران حسین(ع ) آگاه بود نیروهای تازه نفس را به یاری عمر فرستاد تا آنکه نیروهای ابن سعد به سی هزار رسید.سپس ابن زیاد دستور داد جهت فشار بیشتر بر حسین و یارانش نیروهایی را بر فرات گمارده و از رسیدن آب به آنها جلوگیری کند.

عمر دستور حمله داد.امام دستور داد خارهای درون خندقی را که شب قبل کنده بودند آتش زده تا مانع حمله به خیمه ها شود.شمر جلو آمد و بیشرمانه گفت:یا حسین قبل از آنکه قیامت شود به سوی آتش شتاب کرده ای.

امام در پاسخ گفتند:تو سزاوارتر به آتشی.

مسلم بن عوسجه خواست در جواب بیشرمی شمر تیری بزند که امام مانع شد و گفت: دوست ندارم ما آغازگر جنگ باشیم.

آنگاه امام برای اتمام حجت با صدای بلند فرمودند:مردم به سخنم گوش دهید و شتاب مکنید تا شما را به حق پند دهم و راه عذر و بهانه را ببندم.

ولی و سرپرستم آن خدایی است که قرآن را فروفرستاد و او بر مردمان شایسته ولایت دارد.پس در نسبم بنگرید که کیستم.آنگاه بیندیشید که کشتنم و شکستن حرمتم بر شما سزاوار است.آیا پسر دختر پیامبرتان و فرزند وصی اش نیستم؟ آن کس که پسرعم رسول خدا و اولین تصدیق کننده ی پیامبر بود.آیا حمزه عموی من نیست؟آیا جعفر بن ابیطالب که با دوبال در بهشت پرواز میکند عمویم نیست؟...

اگر باور ندارید کسانی در بین تان هستند که آگاهتان کنند. مثل جابربن عبدالله انصاری، انس بن مالک... 

در این هنگام عمر سعد و شمر با هلهله و سخنان نامربوط مدت کوتاهی مانع سخنان امام شدند؛ لیکن امام ادامه دادند: وای بر شما آیا من کسی از شما را کشته ام یا مالی را از شما برده ام؟آیا کسی از شما را مجروح ساخته ام که در مقام قصاص برآمده اید؟

سخنان امام در بیشتر لشکریان ظلم موثر نشد و همه ساکت بودند. ناگاه قیس بن اشعث گفت: چرا تسلیم حکم پسرعمویت نمی شوی تا به آنچه که دوست داری برسی؟

امام پاسخ داد: به خدا سوگند مانند اشخاص ذلیل دست در دست شما[ ظالمان ] نمی گذارم...شهادت را بر ذلت تسلیم و خفت فرار ترجیح می دهم.

امام چندین بار برای لشکر عمر سعد سخنرانی کرد.سخنان امام در حر بن یزید ریاحی تاثیر گذاشت و وی همراه فرزندش علی به بهانه آب دادن اسب شان از لشکر عمر فاصله گرفته و به سمت امام حسین رفتند.

حر با شرمندگی به امام گفت:فدایت شوم ای پسر رسول خدا.من همانم که تو را از بازگشت به وطنت جلوگیری کردم و همراهت آمدم تا به ناچار در این زمین فرود آوردم. گمان نمی کردم پیشنهادت را نپذیرند و به این سرنوشت دچارت کنند.به خدا قسم اگر می دانستم که به اینجا می کشد هرگز دست به این کار نمیزدم.من اکنون توبه میکنم. آیا توبه ام پذیرفته است؟

امام فرمودند: آری،خدا توبه ات را می پذیرد،اکنون از اسب پیاده شو.

حر گفت:به من اجازه دهید با گمراهان سخن گویم شاید عده ای هدایت شوند.امام پذیرفت. حر به جلوی لشکر عمر سعد رفته و فریاد کشید: ای اهل کوفه...این امام برگزیده ی خدا که شما در نامه های خود به او وعده یاری دارید اما حال به نبردش برخاسته، آب بر او بسته و قصد کشتنش را دارید.

سخنان حر باعث تردید برخی از طالبان حق شد و حدود چهل نفر لشکر عمر سعد را رها کرده و به آزادی طلبان پیوستند. پیوستن حر و چهل تن از لشکریان،عمر  را به نتیجه رساند که اگر باز هم در مورد حمله تردید کند لشکرش متلاشی خواهد شد.پس تیری به سوی سپاه امام انداخت و گفت:گواهی دهید من اول کسی بودم که به سوی حسین تیر انداختم.

پس از این اقدام ناجوانمردانه سپاهیان عمر هم تیراندازی کرده و تیرها همچون رگباری به خیمه ها برخورد کرده و بسیاری از یاران امام ناجوانمردانه شهید میشوند. پس از آن جنگ تن به تن آغاز شد.عبدالله بن عمیر اولین جنگجویی بود که به فرمان امام برای نبرد با دشمن به میدان رفت.

 

  • یه پلاک
  • سه شنبه ۲۵ شهریور ۹۹

🌟حکایت عجیبیست
رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.
مردم نمی بینند و فریاد می زنند.

🔊 می خواهم اینجا از
👀 دیده ها و
👂شنیده ها و
📚خوانده هایم
بنویسم.